آدمی که نصفه نیمه می آید
مسافری ست که قرار است برود
من از صدای پایش می فهمم
و لحن وارفته دوستت دارم گفتنش
چمدانی که به یک بهانه بسته میشود
با هزاران بوسه باز نخواهد شد
چشم باز می کنی و می بینی از ستونی که به آن تکیه دادی آجری مانده و گرد و غباری
گاهی رها کردن معجزه ای ست دیر هنگام
فریب خورده دلتنگی های گاه و بیگاه
مهمانپذیر بین راه نباش ,
مقصد باش...