با خود چه کرده ای؟
هر روز و هر لحظه
نگرانت می شوم که چه می کنی!
غصه هایت را کجا دفن می کنی!
تنهاییت را با که قسمت می کنی!
اشکهایت را روی کدام کویر می ریزی!
کدام گل را سیراب می کنی!
با من چه کرده ای؟
می خواهم فریاد بزنم
تنهاییت برای من...
غصه هایت برای من...
همه بغضها و اشکهایت برای من...
تو فقط بخند
آنقدر بلند تا لبهای خشکیده ام آب شوند
آنقدر بلند تا ابرها اشک شوق بریزند
و کوچه ها عاشق شوند...
کاش اینجا بودی
کاش بودی و سکوت می کردی
کاش بودی و...