وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

باز من تنها شدم غریب و بی کس!؟

...باز من تنها شدم غریب و بی کس!؟

 

چنان بار سکوت بر من

سخت و سنگینی میکرد که گویا پایه زمینم

ستاره ها و آسمون همه بر من فرود آمده اند

 

سخت بود و گرما

 

تنم را و بغض گلویم را میفشرد

خواستم ببینم!

 

اما ورم چشام و اشکهایش امان دیدن را گرفته بودند

تنهایی و بی کسی مونس جان و سوهان روحم شدند

 

گفتم سخت است تنهایی و غریبی...

اما همین جا بود که بر فکرم تلنگری چون حباب عبور کرد

 

همینجا بود که غبار و مه

یواش یواش از چشمام دور میشدند و رنگها

پشت سرهم رقص کنان میآمدند و از او میگفتند

 

از خلقت آفرینش و از خالقش میگفتند

پاک کلافه شده بودم

خلقت و آفرینش!؟ داستان چیست؟

 

سخت کنجکاو شدم

گویا تنهایی و بی کسی از نهان من بریده بودند

 

خوب نگاه کردم وخوب گوشامو تیز

تا بشنوم داستان آفرینش را

 

*یکی بود یکی نبود خدایی بود تک و تنها

غریب و بیکس،هیچکس نبود

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.