در میان گریه هایم
همچو یک شمع مذابم
در میان آرزوها
چون کویری در سرابم
چشمه ایی خشکیده از امواج آبم
من سرودی در گلو بگرفته از غم
من چو فانوسی به طاق بیکسی مأوا گرفتم
شمع بی نورم که در فانوس جانم جا گرفتم
قوی تنهایم که در تنهایی خود
رفته ام از یاد یاران دیر سالیست
مرغ غم در جان من خوش کرده منزل
وای بر من و وای بر دل من