وقتی فریاد های بی کس ام را هیچ کس نمی شنید
وقتی کر می شد از این همه سکوت قلب سنگی آدم ها
وقتی آینه هم دروغ می گفت همه سادگی هایم را
وقتی از این همه بودن ها و داشتن ها سیر می شدم
و وقتی......
بالهایت را باز کردی و بسوی من پر کشیدی
تا مرا از همه خستگی هام رها کنی
مرا با خود به اوج آسمان ها بردی و چرخ ها زدی
تا مرا سیراب کنی از محبت های آسمانی
همه آینه های زنگار گرفته را شکستی
صدای دوستی و حبت را در گوشم نجوا کردی و همه هستی ام شدی