به چشمانت سپردم چشم های مست مستم را
نگاهت گرم بود و داغ کردی پشت دستم را
سپردی هیچ و پوچت را به من اما سپردم من
به تو شعر و به تو شورو به تو هرآنچه هستم را
گرفتم فندک و سیگار را در پیش چشمانت
به امیدی که ازخشمت بگیری هردودستم را
شکستم قاب عکست راکه تا وقتی زمین خوردم
ببینی لحظه های بوسه باران شکستم را
گذشتی از من و رفتی گذشتم از تواما من
دگر گم کرده بودم سر پناه و سر پرستم را...