باز هم رود جاری احساسم لبریز شده است
بازهم دل به دریا زدهام و می نویسم
باز هم دل عاشق من هوای تو را می کند
بازهم موسیقی قلبم
مرا به رقص وامیدارد
بازهم رویاپردازیهای شاعرانهام
از شادی حضور تو سرچشمه میگیرد
بازهم دیدار رنگارنگ تو
دل بیتاب مرا بیقرار تر می کند
فکرش را بکن
چقدر زیباست
تو پایین پنجره منتظر منی
و من از شوق دیدار تو
و هیجان انتظار تو
در و پنجره را اشتباه میگیرم
و چه ناشیانه راز قلبم فاش میشود...
خیلی وقت است
که تو آموزگار مهربانی و دگرگونی
مرا با دنیای طوفانی عشق آشنا کرده ای
خیلی وقت است
که من مهرورزانه و مشتاق
با تو و دنیایت زندگی میکنم
خیلی وقت است
من و تو ما شدهایم..
بی هیچ قرارداد و نوشته ای...
من مستی با تو را دوست دارم
و ازین اتفاق تازه خوشحالم
تو شادی من را دوست داری
و ازین اتفاق همیشگی خوشحالی
ما به عشق هم عادت نمیکنیم
بلکه
با عشق هم زندگی میکنیم