خاطره
دیروز را ورق می زنم و خاطرات گذشته را مرور می کنم .
در روزهای بی تو بودن صدای خش خش برگها را از لابلای صفحات پاییزی می شنوم و التماس شاخه ها را که در حسرت دستهای سبز تو مانده اند.
کم کم به این باور می رسم که سرنوشت ، نثر ساده ایست از حسرت و اشک که حرفی برای گفتن ندارد.
به صفحات بهاری با تو بودن می رسم . بنفشه هایی که از بالای واژه ها سر می زنند و چشمان تو را بهانه کرده اند.
تو مرا
از همیشه تنهاتر کرده ای
آنقدر تنها
که برای خودم را هم دیدن
باید پناه بیاورم
به چشمان تو؛
که نیست
که نمیبیند مرا
" مطالعه " انسان را کامل می کند ،
" سخنرانی " به او حضور ذهن و سرعت انتقال می دهد ...
اما " نوشتن " انسان را دقیق می کند .
یاد بگیریم آسان بگیریم و از زندگی لـــذّت ببریم ؛
خود را رها کنید و به اشتباهات خود بخندید ، زندگی ارزش غصه خوردن برای اشتباهات گذشته را ندارد.
به یک لبخند ، یک بوسه ، یک نگاه از روی عشق ایمان داشته باشید.
« جدی بگیرید چیزهای ساده را برای خوشبختی » ...
ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون باد
به گرفتــــــار رهایی نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟! مگر می شود از خویش گریخت؟
بال تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یاد
عاشقی چیست به جز شادی و مهر و غم و قهر ؟
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
راز آرامش لذت بردن از آن چیزی است که در اختیار داریم... حتی اگه فقط نفس کشیدن باشد ...
گاهی به خودت احترام بگذار
یک چای داغ بریز داخل زیباترین استکان خانه
یک دانه شیرینی هم بگذار کنارش
همراه یک آهنگ دلنشین و به خودت بگو :
بفرمایید…
چایتان سرد نشود…
به خودت ، باورت و زندگی ات عشق بورز
سن و سالت مشکل عشق نیست
زمان نمی تواند بلور اصل را کدر کند
مگر آنکه تو پیوسته
برق انداختن آن را از یاد برده باشی.
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست
تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ،مدت هاست
به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق
اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست
در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست
بـبـار باران...
الان وقتشـــــه به هزار و یک دلیل
یکــــی میخنده
یکی بغض داره...
بهونه ها زیادن
تو ببار...