از واژه تا واژه
برای از تو نوشتن
من از ابرها می گذرم
و بالاتر از باران
با یک بغل رؤیای بادبادک ها
از راه لبخند آسمان
به تو بر می گردم
و با دست کوچک عشق
که پر از کوکوی کبوترهاست
تو را
در ایوان شعرم می نشانم
در هوای واژه هائی
که موسم گل های رازقی ست
واژه هائی که می دانند
چگونه باید دوست داشت
چشم تو می وزد
زمستان فاصله آب می شود
بنفشه های خاطره می رویند
و تمام سال را
از آنِ خود می دانند
برای از تو نوشتن
واژه از شکوفه های سیب
باید چید
و از خواب گیلاس های همزاد
عاشقانه تکاند
و با یک سبد باران
به تو راهی شد
از تو گفتن
فراخوان رؤیاها ست
توئی که ماه را
خانه نشین کرده ایُ
آفتاب را گوشه گیر
تو تمامی نداریُ من
دست هایم را
سر راهت پرپر می کنم
و تو را
در نقطه چین مریمُ یاس
به آسمان می سپارم....
پرویز صادقی