وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

نشسته ام لب شعرم کنار خیال تو

نشسته ام لب شعرم
کنار خیال تو
به هر طرف که می نگرم
گلی در حال پرواز ست
تو می آیی با فنجانی پر از ماه
در یک دست و با دستی دیگر
که جامه ات را بالا گرفته ای
تا عطرها پایت را نیازارند
زمین برای عشق
جای کوچکی ست محبوبم
من در بلاد ابرها
برایت خانه ای ساخته ام
دیوار به دیوار رؤیاها
با خشتی از پروانه
و فرشی از آسمان
که نقش باران دارد
دوست داشتن ات را
دوست دارم
حتّی اگر پایت را
ازگلیم شعرهایم
بیرون نگذاری

امروز

امروز
دل مشغولی ها را ساده تر حس کن
باران را بی چتر بشناس
خوشحالی را فریاد بزن
بدان که تو بهترینی
و خدای بزرگ و مهربان را داری

تنها بمان فقط اندکی بعداز من!

تنها بمان فقط اندکی بعداز من!
تا باورم شود "تنهایی" آن اتفاقیست که میخواستی، نه نبودن من!

‌ماندن یا نماندن؛

‌ماندن یا نماندن؛

سؤال این نیست.

آی که چشمهای تو می گویند: بمان.

می مانم،

حتی اگر جهان را بر شانه های

خسته من آوار کرده باشی.

#حسین_منزوی

من دوستت دارم

من

دوستت دارم

به حد

غیر ممکن ها . . .

لحظه بزرگی است ،

لحظه بزرگی است ،
آغاز فصل زمستان .

بارش برف و شروع زیستن آدم های دیگری بر روی زمین به نام آدم برفی .
رفتن های خورشید و بیشتر ماندن های ماه و ماه را بگو

که انگار به تلافی همان یک دقیقه بیشتر ماندن خورشید و یلدا ،
سه ماه حکم فرمایی می کند.

آغاز زمستان است .
باید جوجه های آخر پاییز را شمرد و آخر خوش شاهنامه را خواند .

وقت است پای حوصلمان را از گلیم بی حوصلگی درازتر کنیم
و سفید شویم به رسم زمستان ،

که هر سال از جوانی تا پیری ، رنگ و رویش سفید است ، سفید .
لحظه بزرگیست ، آغاز فصل زمستان .

بیابگذار خنده هایم

بیابگذار خنده هایم
بی جان نباشند دیگر
بغضهایم
بروند پیِ کارشان اصلا
ودیگر جا خوش نکنند
درمیانه گلویم
و هی یادم بیاورند
ک دلخوشی هایم
رنگ باخته اند......

تو کہ احساس مرا این

تو کہ احساس مرا این
همه باور دارے

می شود دست ازاین
فاصله هابردارے

من ازاین فاصله درحد
جنون دلگیرم

توهم انگار
ازاین فاصله ها بیزاری..

کاش میشد،

کاش میشد،
دستِ آمدنت را گرفت
وپا گذاشت بر رویِ
هرچـــــه رفــــتن اســــت
آنوقت من وتو در کنارِ هم
میخندیدیم،
به آن هایی که می گفتند

"هرآمدنی یک رفتن دارد"

دَر حِین " خانه تِکانے "

دَر حِین " خانه تِکانے "
چیزهایی پیدا می کُنیم
کـه سال ها پیش
گُمَش کَرده بودیم!
#حالا #تـو #بِـگو
اَز کجای این خانه شُروع کُنَم ...
که باز پِیدایَت کُـنَم ...!
#حمید_جدیدی

قهر کن... با من حرف نزن..

قهر کن...
با من حرف نزن...
نگاهم کن و هیچ چیز نگو...
هرکاری میخواهی بکن!
ته تهش
دو راه داری!
یا مال من میشوی
یا من مال تو!
مگر میشود از خیر نوازش گیسوانت
در این سرمای زمستان گذشت؟

باید باشد

باید باشد
باید کسی باشد
برای دوست داشتن
کسی باشد که وقتی تمامت را گوشه ای گم می کنی
بیاید؛پیدایت کند...

تــو میگذری ..!

تــو میگذری ..!
زمان ..
میــگـــــذرد !..

چہ ڪنم با دلــــی .

ڪہ از تو .
توان گذشتنش.
نیست

من گاهی فقط

من
گاهی
فقط
با یاد تو نفس میکشم...
گاهی
دلم میخواهد
فقط تو را دوست داشته باشم
گاهی اشتباه نامت را به زبان بیاورم
و گاهی چقدر دلم..
برایت تنگ میشود...
میدانی.....!
میگویم گاهی
اما این گاهی ها
عجیب بوی همیشه میدهند....

من همین‌قدر

من همین‌قدر
ڪـہ با ᓗـال و هوایت گهگاہ
برگے از باغچه‌ے شعر بچینم ڪاـ؋ـی‌ست
؋ـڪر ڪردن بـہ تو یعنے غزل شورانگیز
ڪـہ همین شوق مرا
خوب‌ترینم ڪاـ؋ـی‌ست..

عطـــر نفس هایت

عطـــر نفس هایت
عجیب ترین خواص دنیا را دارد
تمام مـن را
مدهوش مے کـنـد و
عجیـب تر اینکــہ
اینجاحرف بہ حرف نوشتہ هایم هم
آغشتـہ بہ عطر توست

وقتی کنارمی جای هیچ شتابی نیست!

وقتی کنارمی جای هیچ شتابی نیست!
مقصد همین حضور من و توست...!

هر آشنایی تازه،

هر آشنایی تازه،

اندوهی تازه است...
نگذارید که نام شما را بدانند

و به نام بخوانندتان...

 
هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است...


محمدعلی بهمنی

غرق عشق تو شدم

غرق عشق تو شدم
 بلکه تو شاید روزی...

دل به دریا بزنے
 عازم دریا بشوے

نم باران، لب دریا
غم تو، تنگ غروب...

دل من تنگ توشد
کاش که پیدا بشوی

من بی تو در غریب ترین شهر عالمم

من بی تو در غریب ترین شهر عالمم

بی من، تو در کجای جهانی که نیستی؟!