گر بنشینم شبی با شعر تا سحر یکریز از عشق تو میگویم ور بیاید خورشید دامن کشان سر برارم بر آسمان باز از عشق تو میگویم از عشق تو میگویم تا نفس باقیست تا زندگی جاریست از عشق تو میگویم....
پرنــده ی مهـــاجر از ســرزمیـــنی دور به مـــن بـــگو او پشــــت ِ کــدام کــوه مانده استـــ که هزار سالست شـــب از ایــن دیــــار رخت بر نبســــته ....