هر چقدر هم بگویم
تو را فراموش ڪردم...
باز هم تڪه اے از دوست داشتنت را
در روزمرگے خود پنهان میکنم!
چشم هایت اوج عشق اند باورمیڪنی؟
زندگے باتو بهشت است
باور میڪنی؟
خنده هایت،خنده هایت
خنده هایت محشر است!
عاقبت باتو بخیر است
باورمیڪنی؟
این نشد یڪے دیگه ، غصه نداره ڪه...
یڪ جمله ے بے اساس و بے معنی!
ڪه بارها و بارها آن را از افراد مختلف شنیده ایم.
ڪاش مے فهمیدند عشق فقط ”یڪ بار“ اتفاق مے افتد.
ڪاش مے دانستند این حس دیگر تڪرار نخواهد شد.
این را بدانید اگر این یڪے نشود،
دیگر نمیخواهم ڪه بشود .
به چه مے ارزد عشق؟
به یڪے دل ڪه چه آرام شڪست
هیچ نگفت
به دو تا چشم ڪه نگاهش همه تر
هیچ نگفت
یا به صد خاطره ڪز یاد تو
مانده است به جا
من ندانم تو بگو ...
و چقدر خوب است
ڪسے بیاید و باورهایِ تلخت را
بـہ این سادگے ، تنها با بودنش از تو بگیرد .
سختـہ دست سردت و
بزارے تو دست ڪسے ڪـہ دوسش ندارے
تا بــہ یـہ بیمعر؋ـت ثابت ڪنے ، آرہ منـم میتونم ...
آرام بخش ها حاـ؋ـظـہ ام را پاڪ ڪردہ اند
امّا دلم مے گوید من ڪسے را بسیار دوست مے داشتم ...