به کسى که مى گوید :
من لیاقتِ تورو ندارم !
احترام بگذار،
او خودش را بهتر از شما مى شناسد...!
اگه یه وقت یکی
دستتو گرفت و دلت
لرزید ذوق مرگ نشو
یه روز با دلت کاری می کنه
که دستات بلرزه ...
توراکه میبینم قلبم به تپش می افتد
به من نزدیک نشو...
من بی جنبه ام عاشقت میشوم...!
قلب من خانه ے عشق است
وتو مهمان منے
چشم من روشن ازاسمت شده
چشمان منے
حرفهــایـت شـــــده
آرامش هر روز و شبم
همچو پروانه ے عشقے و
تو در جان منی...
دستانم را بگیر
مرا ببر تا انتهای با تو بودن
ریسمانی به پایم ببند
از عشق بی پایانت
و در چمنزار خاطره ها
با من هم قدم شو
نجوای رودخانه را بشنو
تو را به آغوش من دعوت می کند
دستانم را بگیر
مرا ببر به آن وسعت بی انتها
روی زیرانداز حصیری بنشانم
و قصه هزار و بک شب برایم بگو
بیا از رودخانه خروشان بگذریم
و آنسوی ساحل سنگی و درخشان
گذر قطره های طلایی رود را نظاره گر باشیم
و در خنکای آب
اندکی بیاساییم
ببین
انگار بالای رودخانه
مشتی طلا روی آب پاشیده اند
کافیست دست دراز کنی
و آنقدر بنوشی
تا سیراب شوی از گوارای آب
حصارها را بشکن
مرا آزاد کن
مرا ببر آنسوی شقایق های رنگی
عاشقی را یادم بده
و بگو که با خوشبختی یک قدم فاصله داریم
کلبه ای برایم بساز
در جنگل زیبای زندگی
که پنجره هایش
به روی چشمان مهربان تو باز شود
و بی هراس از خارهای روزگار
رقص قاصدک ها را
در قهقهه های باد
لبخند بزنیم
بگذار طلوع خورشید را با تو نظاره گر باشم
و خواب را با تو تجربه کنم
بگذار خوب تماشایت کنم
مرا ببر
مرا به جایی ببر
که من و تو ، ما باشیم
زندگی ما صفحه ای سفید است
برای کشیدن تصویرهای رنگارنگ
من و تو هرکدام قلم به دست
بهترین نقش ها را می کشیم
بهترین رنگ ها را میزنیم
و اندکی عشق
همین عشق
تصویر زندگی ما را زنده میکند
نقش ها می خندند
تصاویر می رقصند
و ما شادمانه می نگریم
بوم رنگارنگ زندگی مان را
تو چه زیبا طرح میزنی ای مرد عاشق
و من چه مشتاق رنگ میپاشم بوم را
و سایه روشن ها
چه دل انگیز می کنند نقاشی زندگی مان را
ترکیب دستان من و تو
جاودانه ترین طرح این زندگیست
و خوش رنگ ترین نقاشی ما
کادری است که با حضور من و تو بسته می شود
و عشق
که در تک تک خطوط و رنگ ها جاریست
قدم هایمان را که میکشیم
پررنگ میشوند
میخواهند حضورمان را
برای همیشه جاودانه کنند
خنده هایمان را که میکشیم
سرخ و خوش رنگ میشوند
میخواهند عشق مان را
برای همیشه به تصویر بکشند
و بوسه هایمان را
پرحرارت و آتشین می کشند
تا به رخ بکشند
این اتفاق بی تکرار تاریخ را
مرا ببوس تا خوش رنگ بکشیم..
مرا دوست بدار تا زیبا بشویم...
به من عشق بورز تا نقاشی شویم...
باز هم رود جاری احساسم لبریز شده است
بازهم دل به دریا زدهام و می نویسم
باز هم دل عاشق من هوای تو را می کند
بازهم موسیقی قلبم
مرا به رقص وامیدارد
بازهم رویاپردازیهای شاعرانهام
از شادی حضور تو سرچشمه میگیرد
بازهم دیدار رنگارنگ تو
دل بیتاب مرا بیقرار تر می کند
فکرش را بکن
چقدر زیباست
تو پایین پنجره منتظر منی
و من از شوق دیدار تو
و هیجان انتظار تو
در و پنجره را اشتباه میگیرم
و چه ناشیانه راز قلبم فاش میشود...
خیلی وقت است
که تو آموزگار مهربانی و دگرگونی
مرا با دنیای طوفانی عشق آشنا کرده ای
خیلی وقت است
که من مهرورزانه و مشتاق
با تو و دنیایت زندگی میکنم
خیلی وقت است
من و تو ما شدهایم..
بی هیچ قرارداد و نوشته ای...
من مستی با تو را دوست دارم
و ازین اتفاق تازه خوشحالم
تو شادی من را دوست داری
و ازین اتفاق همیشگی خوشحالی
ما به عشق هم عادت نمیکنیم
بلکه
با عشق هم زندگی میکنیم
اﯼ ﮐـــــــﻮﺩﮎ ...
ﮐﻔﺶ ﻫﺎیم ﺭﺍ ﻧﭙﻮﺵ ؛
ﺗﻼﺵ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻧﺖ ؛
ﻏــــــﻤﮕﯿﻨﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ...
دنیای بزرگترها آنقدر بزرگ است که گاهی خودت در آن گم میشوی. آنقدر بزرگ که
برای جاشدن در قلب آدم هایش گاهی دیگر مجبور میشوی خودت را کوچک کنی .
ﮐــــــﻮﺩﮎ ﺑﻤﺎﻥ ، ﮐﻮﭼــــﮏ ﺑﻤﺎﻥ ...
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻧﻢ ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﮐــــــــﻮﭼﮏ ﮐﺮﺩ ،
ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻧﻢ ﺭﺍ ...!
دلم که برایت تنگ میشود…
رو میکنم به کاکتوس کنار تاقچه…
کاکتوس به نظرم شکل توست…
بامزه و وحشتناک
با همان تیغ ها کمی احساساتم را می خراشد…
ولی من میخندم…
بعضی زخم ها رو
باید درماڹ کنی
تا بتونی
بہ راهت ادامه بدی
ولی
بعضی زخم ها
باید باقی بمونه
تا هیچ وقت
راهت رو گم نکنی
همیشه سعی کن حتی اگه بهت بدی کردن بازم تو بهشون خوبی کن ..
حداقلش اینه که میدونی بعد از مرگت همشون از کارشون پشیمون میشن و همه تورو با خوبی هات یاد میکنه نه بدی هات ..
هر وقت تونستی به کسی
آرامش ببخشی
بدان عاشق شده ای
و گرنه عشقی که آرامشِ معشوق
را بگیرد خود خواهیست...
تمامخوبےها را برایت آرزو مےکنم
نهخوشےها را….
زیرا خوشےآناستکهتو
مےخواهے
و خوبےآناست
کهخدا
براےتو مےخواهد..