اغلب ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ اﻭﻝ به ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺑﺮﺳﻨﺪ ،
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺨﻨﺪند ...
ﻭﻟﯽ نمیدﺍﻧﻨﺪ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺨﻨﺪﻧﺪ ،
ﺑﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻧﻤﯽﺭﺳﻨﺪ ...
درد یعنی من کنارت باشم و تو دورتر
درد یعنی عاشقت باشم ولی تو دوست تر
درد یعنی منتظر باشی بگوید عاشقم
حکم صادر می شود لیکن تورا محجورتر
درد یعنی داغ عشق تو بسوزاند مرا
بی تفاوت بگذری تا که شوم من دودتر
درد یعنی التماسش را کنی عشقم بمان
بشنوی حسم به تو کم می شود هر روزتر
درد یعنی یار تو هر دم تو را طعنه زند
هستی هر روز نزد او ازروز قبل مشکوک تر
درد یعنی تا که هست مستانه ترباشی ولی
تا که رفت عشقت،غمت در دل شود انبوه تر
درد را از هر طرف من خوانده ام تکرار شد
نیست اندر قلب من جز درد، غمی پر سوز تر
(مخاطب خاص)
درود بر کسانی که
از پاکیشان دوستی آغاز میشود
از صداقتشان دوستی ادامه می یابد
و از وفایشان دوستی پایانی ندارد
با هم باشیم
نه یک سال بلکه یک عمر
بگذار آوازه ی با هم بودنمان
چنان در شهر بپیچد
که رو سیاه شوند آنان که
بر سر جدایی مان شرط بسته اند
کجای قصه جا ماندی
که به خودم آمدم و
رد پایت شد همه هستی ام …
تو دویدی یا من ؟
من جا ماندم یا تو ؟
این ردِ پا کی پای بغض هایم
مُهر شد ؟
تو حرمت شکستی یا من ؟
تو بی وفا شدی یا من ؟
جناق محبت را که با من شکستی ،
شرط فراموشی را حسرت گذاشتی ؟
که حالا بغض به جانم بتازاند ؟
حالا من ماندم و تو
و درد بی درمان هجرت …
حالا تو ماندی و یادت
و یک خاطره بی شفقت …
حالا دنیا ماند و دل
و یک نشانی از حسرت …
امروز ...
بیشتر از دیروز دوستت مى دارم
و فردا بیشتر از امروز.
و این، ضعف من نیست
قدرت تو است...
همیشه
در سختی ها به خودم می گفتم : این نیز بگذرد
هنوز هم می گویم
اما... حال می دانم،
آنچه می گذرد عمر من است،
نه سختی ها ...