دَرد این فاصله را این دل مَن میدانَد،
دَرد چَشمانِ تو
را چَشم دِلم میخوانَد،
رازِ پِنهانِ شده ی قَلب مَرا باوَر کُن،
تا که این عِشق تو را، یِکشبه بَرگردانَد.
از هر جهت که بیایی
مرا خواهی یافت.
در من هنوز میسوزد
آتشی که وقتِ رفتن افروخته بودی...
فکر کردن به کسانی که
گذشته شما را تباه کردند
خودزنی محض است
فکرتان را
برای کسانی بگذارید
که برای ساختن آینده شما
قدم برمیدارند . . .
هیچ وقت
به خاطر اینکه همرنگ جماعت بشی
نقاب به صورتت نزن
شجاع باش !
خاص باش !
خودت باش !
پیش از آنکه لبخندت را دیده باشم
هزاران بار درمن خندیده بودی
پیش از آنکه عطرت را بوییده باشم
باغی گل درمن روییده بودی
بودنت را هزار ابر درمن گسترده بودی
شاید ندانی زندگی همین
دل سپردن های بی نشان ست
همین دوست داشتن های بی دلیل
همین در فاصله ماندن و باور داشتن
همین شکفتن در انتهایی ترین مرز انتظار
در تـاریکـی چـشـمـان ات را جُـسـتـم
در تـاریکـی چـشـم هـایت را یـافـتـم
و شـب ام پـُر سـتـاره شـد
احمد_شاملو
دوری ات
با واژه ها رام نمی شود
شعر برایم اندوه می آورد
انگار زیبائی
هرگز به من تعلّق نداشته است
انگار خنده ی سبزش
هرگز درون من اتفاق نمی افتد
و این همه
دلیلِ نبودِ واضحِ توست
که باران را به گریه می اندازد
و پروانه ها را
خانه نشین کرده است