دلم که برایت تنگ میشود…
رو میکنم به کاکتوس کنار تاقچه…
کاکتوس به نظرم شکل توست…
بامزه و وحشتناک
با همان تیغ ها کمی احساساتم را می خراشد…
ولی من میخندم…
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل میزند
در راه هوشیاری خود مست می رود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود
اول اگرچه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته است می رود
گاه یکسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست می رود
اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود
وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست می رود
هرجند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود
این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
تیریست بی نشانه که از شصت می رود
بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود
افشین یداللهی
وسعت دوست داشتن را اندازه نگیر
خودِ دوست داشتن مهم است...
نه زمانش
نه مالکیتش،
و نه حدو حدودش،
سرت را بالا کن نگاه کن
دوست داشتن خدا را ببین…
یاد بگیر که دوست داشتنت را
کادو پیچ نکنی...