وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود


گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل میزند  

در راه هوشیاری خود مست می رود

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست

وقتی که قلب خون شده بشکست می رود

اول اگرچه با سخن از عشق آمده     

آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

گاه یکسی نشسته که غوغا به پا کند

وقتی غبار معرکه بنشست می رود

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد

آن دیگری همیشه به پیوست می رود

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای

وقتی میان طایفه ای پست می رود

هرجند مضحک است و پر از خنده های تلخ                

بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود

این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست

تیریست بی نشانه که از شصت می رود

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند

اما مسیر جاده به بن بست می رود

 

افشین یداللهی

هـــر لـحـظـه حـال مـن پـیـش


هـــر لـحـظـه حـال مـن پـیـش تـــ❤ـــو بـهـتـره

مـن عـاشـق تـــ❤ــوام ایـن حــرف آخــــره . . .

زندگی عالی ست ...

زندگی عالی ست ...
زنده بودن ، خورشید را دیدن ،
و نفس کشیدن ...
همه ی اینها هدیه هستند ،
و واقعا چیز دیگری وجود ندارد ... !

زندگی نمیتواند

زندگی نمیتواند به هیچ طریق دیگری خودش را نشان دهد, جز آن طریقی که خود شما تصور کنید. شما با فکر کردن می توانید خالق زیبایی ها در زندگیتان باشید.
" پس همیشه به بهترینها فکر کنید" ...

گفته بودم؛ فراموشی زمان می‌خواهد

گفته بودم؛
فراموشی زمان می‌خواهد
اشتباه بود
فراموشی زمان نمی‌خواهد
فراموشی
دل می‌خواست
که آن هم پیش تو ماند ...

کاش میتوانستیم

خدایا
کاش میتوانستیم
آنی باشیم
که تو دوست داری

الهی کمکمون کن
یک انسان حقیقی باشیم
و یک لحظه از
وجودت غافل نباشیم

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...


برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...

برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...

برای تویی که احسا سم از آن وجود نازنین توست ...

برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...

برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...

برای تویی که قلبت پـا ک است ...

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است..

گفتم فراموشت میکنم !

گفتم فراموشت میکنم !

گفت نمیتونی …

رفت ، بعد از یه مدت برگشت ؛ گفت دیدی نمیتونی ؟

گفتم شمــــــا ؟

نمی بخشمت

نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی

به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی

نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی

به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی

نمی بخشمت به خاطر زخمی که با خیانت بر وجودم تا ابد نشاندی