تو بدادم برس،ای عشق! که با اینهمه شوق
چاره جز آنکه به آغوش تو بگریزم نیست...
در خاطرم روانه شد و شب بخیر گفت،
گفتم که در نبود تو شبها بخیر نیست...
این دلنوشتـہ ها همـہ بهانـہ اند؛
من ؋ـقط دارم بلند ، بلند بـہ تو ؋ـڪر میڪنم ...
گاهے نمے دانے
از دست ر؋ـتـہ اے یا از دست دادہ اے
ڪسے را ڪـہ با اصـرار آمد و با ادعا ر؋ـت ...
چقــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر سخـــــــــــته
کسی معنی نگاه خستت رو نفهمه...
چقــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر سخـــــــــــته
به همه لبخند بزنی و توی دلت یه دنیا غم باشه...
چقــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر سخـــــــــــته
دلت گرفته باشه و یه بغض تو گلوت داشته باشی...
چقــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر سخـــــــــــته
دلتنگ باشی، اما مجبور باشی دلتنگیات رو سرکوب کنی ...
چقــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر سخـــــــــــته
وقتی همه میخندن، ناگهان با یه جمله دلت بگیره و آروم آروم تو دلت اشک بریزی و بشکنی...
چقــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر سخـــــــــــته
موضوعی که دلت رو به آتیش میکشه رو بشنوی و مجبور بشی لبخند بزنی ,,,,,
ما در خانه هایمان زندگی نمیکنیم....
حتی روی کره ی زمین هم زندگی نمیکنیم....
ما در قلب کسانی زندگی میکنیم که دوستشان داریم...
و چقدر خوب است
کسی بیاید و باورهایِ تلخت را
به این سادگی
تنها با بودنش از تو بگیرد ...
دلم میخواست کسی باشد
که مرا "بلد" باشد.
بلد بودن مهم تر از عاشق بودن
یا حتی دوست داشتن است.
کسی که تو را "بلد" باشد
با تمام پستی بلندی هایت کنار می آید
میداند کی سکوت کند
کی دزدکی نگاهت کند
کی سرت داد بزند
و کی در اوج عصبانیت
محکم در آغوشت بگیرد
کاش کسی باشد
که مرا "بلد" باشد.
ﺳــــــــــــــــــــــــﻼﻣﺘیه آخرین خداحافظی که توی گلوم خشک شد......
ﺳــــــــــــــــــــــــﻼﻣﺘیه کسی که طاقت نداشتم ازش خداحافظی کنم فقط تونستم بگم برو......
ﺳــــــــــــــــــــــــﻼﻣﺘیه دستامون که دیگه هیچوقت به هم نمیرسه......
ﺳــــــــــــــــــــــــﻼﻣﺘیه منه دیوونه...
ﺳــــــــــــــــــــــــﻼﻣﺘیه توی پرو...
ﺳــــــــــــــــــــــــﻼﻣﺘیه خندهامون...
ﺳــــــــــــــــــــــــﻼﻣﺘیه خاطره ی دیروزمون....
ﺳــــــــــــــــــــــــﻼﻣﺘیه منی که اینبار جوری داغون شدم که نمیتونم حتی سرپا وایسم...
قلب های مهربان را خیلی دوست دارم...
همان قلب هایی که همیشه برای دیگری می تپند...
آدم های مهربان عاشق همه اند... عاشق همه ی مردم ...
قلب های مهربان دلسوزند...
بی حساب و کتاب می بخشند ... بی هیچ منتی...
برای غصه های همه وقت دارند...
با گریه های دیگران اشک می ریزند...
قلب های مهربان قلب های ساده ای هستند...
قلب های ساده زود زخم بر می دارند... زود می شکنند...
قلب های ساده خیلی پاکند...
خوشبحال آدم های ساده ...
که پرستار زخم های سادگیشان خداست...
خوش بحال قلب های پاک...
چون خدا قلب های پاک را برای خودش بر می دارد...
آدمیزاد است دیگر...
گاهے نیاز بـہ دلخوشے هاے ڪوچڪے دارد ...
مثلا زل بزند بـہ رنگ لاڪ هایت ...
در تصویرے ڪـہ دستت را زیر چانـہ ات گذاشتـہ باشے ...
زندگی
رسم پذیرایی از تقدیر است
سهم من
هرچه که هست
من به اندازه
این سهم نمی اندیشم
وزن خوشبختی من
وزن رضایتمندی است
شاید این راز
همان رازِ کنار آمدن و
سازش با تقدیر است
هیچکس
نمی تواند تشخیص دهد
کسی که شانه هایش تکان میخورد
می خندد یا گریه می کند !
ما از دور خوشیم
اما از نزدیک
سیل اشک امانمان را بریده است ...
آنهایی که
عمیق عشق میورزند.
هیچگاه
پیر نمیشوند.
ممکن است
بر اثر کهولت سن
از دنیا بروند.
اما جوان میمیرند!
#آرتور_وینگ_پینرو