سهراب سپهری
صبح امروزکسی گفت به من:
تو چقدر تنهایی !
گفتمش در پاسخ : تو چقدر حساسی ؛
تن من گر تنهاست، دل من با دلهاست،
دوستانی دارم بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم،
یادشان دردل من ، قلبشان منزل من…!
صافی آب مرا یادتو انداخت،رفیق!
تو دلت سبز، لبت سرخ، چراغت روشن!
چرخ روزیت همیشه چرخان!
نفست داغ، تنت گرم، دعایت با من