وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

دیدنت باعث دلتنگے من

دیدنت باعث دلتنگے من خواهد شد
بعد هر آمدنت ، ر؋ـتن اگر هست ... نیا !

بعضی حرف ها

بعضی حرف ها را انگار خدا برای آدم های خاصی ساخته است که آنقدر بهشان میاید ...
مثلِ "دوستت دارم" گفتن به "تو"....

اونایی که یهو


اونایی که یهو

دست از گفتن ناراحتیشون برمیدارن

و ساکت میشن

الزاماً مشکلشون حل نشده


اینا فهمیدن

حرف زدن هیچی رو حل نمیکنه...

آدم که دلش بگیرد


آدم که دلش بگیرد
دردش را به کدام پنجره بگوید
که دهانش
پیشِ هر غریبه‌ای باز نشود؟

مشکل در حال حاضر

مشکل در حال حاضر
حجم نفهم ها نیست،

مشکل حجم بسیار
بالایی که فکر میکنن
ادم فهمیده ای هستن !!

شبها بیهوده از این کوچه می گذرم

شبها بیهوده از این کوچه می گذرم می دانی که خانه ی من این حوالی نیست
ظهرها بیهوده در کافه ها به انتظار می نشینم
عصرها در ایستگاه!کاش یک نفر به شانه ام بزند که هی!کسی که با پای دلش رفته است....... با قطار برنمی گردد!
و چقدر خوب می شود
آن یک نفر تو باشی!

خیلی سخته…

خیلی سخته…
به خاطر کسی که دوسش داری…
همه چیز رو از سر راهت خط بزنی…!!
بعد بفهمی…
خودت تو لیستی بودی که…!
اون به خاطر یکی دیگه…
خطت زده..!

لحظه بزرگی است ،

لحظه بزرگی است ،
آغاز فصل زمستان .

بارش برف و شروع زیستن آدم های دیگری بر روی زمین به نام آدم برفی .
رفتن های خورشید و بیشتر ماندن های ماه و ماه را بگو

که انگار به تلافی همان یک دقیقه بیشتر ماندن خورشید و یلدا ،
سه ماه حکم فرمایی می کند.

آغاز زمستان است .
باید جوجه های آخر پاییز را شمرد و آخر خوش شاهنامه را خواند .

وقت است پای حوصلمان را از گلیم بی حوصلگی درازتر کنیم
و سفید شویم به رسم زمستان ،

که هر سال از جوانی تا پیری ، رنگ و رویش سفید است ، سفید .
لحظه بزرگیست ، آغاز فصل زمستان .

بیابگذار خنده هایم

بیابگذار خنده هایم
بی جان نباشند دیگر
بغضهایم
بروند پیِ کارشان اصلا
ودیگر جا خوش نکنند
درمیانه گلویم
و هی یادم بیاورند
ک دلخوشی هایم
رنگ باخته اند......

تو کہ احساس مرا این

تو کہ احساس مرا این
همه باور دارے

می شود دست ازاین
فاصله هابردارے

من ازاین فاصله درحد
جنون دلگیرم

توهم انگار
ازاین فاصله ها بیزاری..

هر آشنایی تازه،

هر آشنایی تازه،

اندوهی تازه است...
نگذارید که نام شما را بدانند

و به نام بخوانندتان...

 
هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است...


محمدعلی بهمنی

پروردگارا…

پروردگارا…

سپاس از صبح امروز، که باز هم و باز هم ،

سلامت عزیزانم، قشنگترین هدیه ى زندگى به من است ؛

و دل انگیزترین نغمه است، شنیدن صدای نفسهایشان ،

بر حریر زندگى و این همه را سپاس و باقى هیچ ،

و دیگر تلاش من و مصلحت تو ؛

سلااااام،

صبح زیباى زمستونیتون بخیر و شادى

نمی ﺩﺍﻧﻢ ﮐﺪﺍﻡ ﺩﺭﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ،

نمی ﺩﺍﻧﻢ ﮐﺪﺍﻡ ﺩﺭﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ،
ﺩﺭﺩﯼ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﯽ ﭘﺮﺩﻩ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
ﯾﺎ ﺩﺭﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﮑﺮﺩﻥِ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ،
ﺩﺭ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﯼ ﻭ ﺗﺎﺏ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ . ! . .

" ﭘﻞ ﺍﺳﺘﺮ

دیگـــر خـــاطـــره هـــا...

دیگـــر خـــاطـــره هـــا...
کـفــاف تــنــهایی ام را نــمی دهـــنــد؛
بــیـــــا...