-
باید در امتداد باد گیسو رها کنی
دوشنبه 26 بهمن 1394 12:40
باید در امتداد باد گیسو رها کنی مضمون شعر تازه ای از نو بنا کنی دستی به چین دامن و دستی به روسری اینگونه باد را به خودت مبتلا کنی این واژه های لال غزل پس نمی دهند با شورشی دوباره مگر کودتا کنی جان را به یک کرشمه ی تو نقد میکنم گیرم در این معامله با ما ربا کنی سمفونی سکوت مرا نت به نت بخوان تا بغض های کال غزل را صدا...
-
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
دوشنبه 26 بهمن 1394 12:38
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟ باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست چشم می دوزم به...
-
می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود
دوشنبه 26 بهمن 1394 12:37
می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود می سوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود عشق تو بَسَم بود که این شعله بیدار روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشت غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود دست من و آغوش تو ! هیهات ! که یک عمر تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود بالله که بجز یادِ تو ، گر هیچ کسم هست حاشا که به...
-
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی
دوشنبه 26 بهمن 1394 12:37
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟ بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟ انقلابی شده در سینه ی من، فتنه ی توست سبزیِ چشم تو باعث شده رسوا بشوی من پس انداز دلم را به تو دادم که تو هم بیمه ی عمر دلم روز مبادا بشوی غرق عشق تو شدم، بلکه تو شاید روزی دل به دریا...
-
وقتی تورا از این دل تنگم خدا گرفت
دوشنبه 26 بهمن 1394 12:35
وقتی تورا از این دل تنگم خدا گرفت با من تمام عالم و آدم عزا گرفت شب های بی تو ماندن و تکرار این سؤال : این دلخوشی ِساده ی ما را چرا گرفت؟ درچشم های تیره ی تو درد خانه کرد در چشمهای روشن من غصّه پا گرفت هی گریه پشت گریه و هی صبر پشت صبر هر کس شنید قلبش از این ماجرا گرفت بعد از تو کار هر شب من جز دعا نبود هی التماس و...
-
دلم شکسته و اوضاع درهمی دارد
دوشنبه 26 بهمن 1394 12:34
دلم شکسته و اوضاع درهمی دارد و سالهاست برای خودش غمی دارد تو در کنار خودت نیستی نمی دانی که در کنار تو بودن چه عالمی دارد نه وصل دیده ام این روزها نه هجرانت بدا به عشق که دنیای مبهمی دارد بهشت می طلبم از کسی که جانکاه است کسی که در دل سردش جهنمی دارد گذر کن از من و بار دگر به چشمانم بگو ببار اگر باز هم "نمی"...
-
می خندم اما چشم هایم رنگ غم دارد
دوشنبه 26 بهمن 1394 12:33
می خندم اما چشم هایم رنگ غم دارد باشم.. نباشم.. واقعا دنیا چه کم دارد؟ از زندگی چیزی به غیر از غم نصیبم نیست دنیا برایم بدبیاری پشت هم دارد از حال و روز واژه هایم باخبر باشد مانند من هر کس که دستی در قلم دارد وقتی به یادت موی خود را شانه خواهم زد از آینه می پرسم آیا دوستم دارد؟ سنگ است پیش پای لنگ عاشقان آری این راه...
-
عوض کردم به جایت آب تنگ و خاک گلدان را
دوشنبه 26 بهمن 1394 12:33
عوض کردم به جایت آب تنگ و خاک گلدان را و جارو می کشم این کوچه ی رو به خیابان را شبیه پنجره هر صبح روی من به تو باز است نوازش می کنم با بوسه ام گل های ایوان را هوای خانه ام را مه گرفته، قطره های اشک شبیه آب دریا شور کرده چای فنجان را کجایی تا ببینی پا به پای ام ابر می گرید به روی سقف خانه می نوازد "باز باران"...
-
یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی
دوشنبه 26 بهمن 1394 12:31
یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی لیلا چرا پیراهن زیبا تنت کردی ؟ ! فرعون شهرم ، دل به دریا زد همان شب که جادوگری با چشم های روشنت کردی تو دخت چنگیزی که ما را مثل نیشابور آواره ی دیوار چین دامنت کردی من بچه بودم ، خوب و بد قاطی شد از وقتی شوری به پا آن شب تو با رقصیدنت کردی ما دست کم ، یک کوچه با هم رد پا داریم یادی...
-
می خواهم از نگاه تو هر اتفاق را
دوشنبه 26 بهمن 1394 12:30
می خواهم از نگاه تو هر اتفاق را هر اتّفاق تازه و دور از فراق را امروز در پیاله ی رنگین کمان بریز باران نوبهاری این اشتیاق را با چشم خود به قهوه ی تلخم شکر بریز روشن کن از شرار محبّت اجاق را ای روشنای سبزه و مهتاب، می شود خاموش کرد با تو چراغ نفاق را جاری شو ای صلابت هفت آسمان عشق بشکن غرور بی سبب باتلاق را تا از خیال...
-
درد من را بگذارید به شیدایی خویش
دوشنبه 26 بهمن 1394 12:29
درد من را بگذارید به شیدایی خویش ساغرم را بگذارید به اغوایی خویش چه هراسی ست مرا درد دمادم بدهند؟ خو گرفته به غمم صرف شکیبایی خویش عشق فرموده که رسوای جهانی بشوم حال من را بسپارید به رسوایی خویش همچو فواره که در اوج بیفتد ز غرور در سقوطم ز نفس های تماشایی خویش من همان خشت فرو ریخته از زلزله ام که دگر نیست در اندیشه ی...
-
تو را آن گونه میخواهم که باغی باغبانش را
دوشنبه 26 بهمن 1394 12:29
تو را آن گونه میخواهم که باغی باغبانش را شبیه مادر پیری که میبوسد جوانش را تو را در یک شب بارانی غمگین سرودم که نمیدانم زمانش را، نمییابم مکانش را من آن سرباز دلتنگم، که با تردید در میدان برای هیچ و پوچ از دست خواهد داد جانش را پریشانم شبیه پادشاهی خفته در بستر که بالای سرش میبیند امشب دشمنانش را تو در تقویم من...
-
زندگی کردن به عاشق ها نمی آید رفیق
دوشنبه 26 بهمن 1394 12:28
حال ما با دود و الکل جا نمی آید رفیق زندگی کردن به عاشق ها نمی آید رفیق روحمان آبستن یک قرن تنها بودن است طفل حسرت نوش ما دنیا نمی آید رفیق دست هایت را خودت "ها"کن اگر یخ کرده اند از لب معشوقه هامان "ها" نمی آید رفیق هضم دلتنگی برای موجها آسان نیست آب دریا بی سبب بالا نمی آید رفیق یا شبیه این...
-
گفته بودم همه جا وصف نگاه تو ولی
دوشنبه 26 بهمن 1394 12:27
شاعری خسته ام از دست تو بیمار منم راوی چشم تو در این همه اشعار منم گفته بودم همه جا وصف نگاه تو ولی زخمی حادثه ی چشم تو این بار منم میهمان شب و مهتابم و تا وقت سحر همدم لب به لب بسته ی سیگار منم کوه سنگی شده معبود من ای وای..اگر دلخوش از عاطفه ی سنگی دیوار منم بر سر کشمکش کشور آغوش تو آه شاه بی خاصیّت بزدل قاجار منم...
-
کاش بارانی ببارد قلب ها را تر کند
دوشنبه 26 بهمن 1394 11:11
کاش بارانی ببارد قلب ها را تر کند بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها رشته رشته مویرگ های هوا را تر کند بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کند مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت سرزمین سینه ها تا ناکجا را تر کند چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده ها شاید...
-
آرامش یعنی هر وقت قهر کردی...
دوشنبه 26 بهمن 1394 11:08
-
آخرش خودت و خدات
دوشنبه 26 بهمن 1394 11:06
-
عشق جدیدت مبارک باشه
دوشنبه 26 بهمن 1394 11:04
-
من از چه چیز تو ای زندگی کنم پرهیز
دوشنبه 26 بهمن 1394 11:02
من از چه چیز تو ای زندگی کنم پرهیز که انعطاف تو، یکسان نشسته در هر چیز تفاهمی است میان من و تو و گل سرخ رفاقتی است میان من و تو و پاییز به فصل فصل تو معتادم ای مخدر من به جوی تشنه ی رگ های من بریز بریز نه آب و خاک، که آتش، که باد می داند چه صادقانه تو با من نشسته ای-من نیز اسیر سحر کلام توام، بگو بنشین مطیع برق پیام...
-
آنـقـدر دیـر آمـدی تا عـاقـبـت پـایـیــز شـد
دوشنبه 26 بهمن 1394 02:18
آنـقـدر دیـر آمـدی تا عـاقـبـت پـایـیــز شـد کاسـه ی صبـرم از این دیـر آمدن لبریـز شد تیـر دیوانـه شـد و مـرداد هم از شهـر رفـت از غمـت شـهـریــور بیچـاره حلـق آویـز شـد مـهـر بـا بی مـهـری و نامهـربـانـی میـرسـد مـهـربـانـی در نـبـودت انـدک و نـاچـیـز شـد بی تـو یک پاییـز ابرم، نم نم باران کجاست؟ بی تو حتـی فکـر...
-
پریشان تو ام هرچند می دانم نمی دانی
دوشنبه 26 بهمن 1394 02:16
پریشان تو ام هرچند می دانم نمی دانی چه حالی دارد ای گیسوکمند من پریشانی سرانجام دل شوریده ام را می توان فهمید از آن چشمان مست و تیغ های ناب زنجانی من از اول اسیر بوسه و آغوش بودم، آه خصوصا بوسه ی شیرین شورانگیز پنهانی زبان عشق اگر مردم بلد بودند می دیدند که چشمان تو استادند، استاد غزل خوانی غزل عمری بدهکار اداهای تو...
-
لطفا
دوشنبه 26 بهمن 1394 02:14
-
حس
دوشنبه 26 بهمن 1394 02:12
-
دقایقی در زندگی هست
دوشنبه 26 بهمن 1394 02:11
-
هیچکس حاضـر نشد این قصـه را باور کند
دوشنبه 26 بهمن 1394 02:08
هیچکس حاضـر نشد این قصـه را باور کند جای من باشد، دو روز از زندگی را سر کند در مسـیـر بـاد پـایـیـزی شکفـتـم! لاجـرم میـرسد از راه تا این غـنـچـه را پـرپـر کنـد تـک درختـی بـودم و هر کاروانـی که رسید خـستـگـی آورد بـلـکـه در کـنــارم در کـنـد بـارگــاهـی در مـیـان مـردمـی غـم پــرورم هرکسی آمـد، فقـط آمد که چشمـی تـر...
-
ای آنـــکه مـــرا بــرده ای از یاد ، کجایی ؟
دوشنبه 26 بهمن 1394 02:07
ای آنـــکه مـــرا بــرده ای از یاد ، کجایی ؟ بیــگانه شدی ، دست مریـــزاد ، کجایی ؟ در دام تــوأم ، نیست مـــرا راه گـریــــزی من عاشق ایــن دام و تو صیّاد ، کجایی ؟ محبوس شدم گوشه ی ویرانه ی عشقت آوار غمت بـــر ســــرم افتـــاد ، کجایی ؟ آســودگی ام ، زنــدگی ام ، دار و نــدارم در راه تــو دادم همه بـر بــــاد ،...
-
در شهر عشق رسم وفا نیست، بگذریم
دوشنبه 26 بهمن 1394 02:06
در شهر عشق رسم وفا نیست، بگذریم یارای گفتن گلهها نیست، بگذریم دردیست در دلم که دوایش نگاه توست دردا که درد هست و دوا نیست، بگذریم گفتی رقیب با من تنها مگر کجاست؟ گفتم رقیب با تو کجا نیست؟ بگذریم... ابری که میگذشت به آهنگ گریه گفت: دنیا مکان «ماندن» ما نیست، «بگذریم» هرچند دشمنم شدهای دوست دارمت بر دوستان گلایه روا...
-
خسته ام بعد تو از این همه شب بیداری
دوشنبه 26 بهمن 1394 02:04
خسته ام بعد تو از این همه شب بیداری دم به دم یاد تو و درد و غم و بیداری برو هر جا بنشین پشت سرم حرف بزن این چنین نیست ولی رسم امانت داری قهوه ی تلخ رقیبان که مرا خواهد کشت سهم من از تو شد این رسم بد قاجاری دل من خواست که یک بار دگر برگردی دیگر از جانب من نیست ولی اصراری همه گفتند که تو خنده کنان می رفتی خسته ام از تو...
-
هرچه با تنهایی من آشنا تر می شوی
دوشنبه 26 بهمن 1394 02:03
هرچه با تنهایی من آشنا تر می شوی دیرتر سر میزنی و بی وفا تر می شوی هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد من پریشان تر، تو هم بی اعتناتر می شوی من که خرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار سبزتر می بالی و بالا بلاتر می شوی مثل بیدی زلف ها را ریختی بر شانه ها گاه وقتی در قفس باشی رهاتر می شوی عشق قلیانی ست با طعم خوش نعنا دوسیب...
-
به رسم صبر ، باید مَرد آهش را نگه دارد
دوشنبه 26 بهمن 1394 01:52
به رسم صبر ، باید مَرد آهش را نگه دارد اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد پریشان است گیسویی در این باد و پریشانتر مسلمانی که میخواهد نگاهش را نگه دارد عصای دست من عشق است، عقل سنـگدل بـگذار که این دیوانه تنها تکیهگاهش را نگه دارد به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد دلم را...