مرا
در آئینه ی شعرهایم ببین
زندگی اشک واژه هاست
واژه هائی که خانه اند
و پنجره ای رو به تنهائی
که پشت آن چون پائیز
من تو را
برگ برگ گریه می کنم
من از لالائیِ صدائی با تو می گویم
که در گلویم گم شد
آنجا که بغض ها هر شب
مرا به ملاقات تو می برند
من از ویرانیِ یک باغ پروانهُ باران
با تو حرف می زنم
و از تنهائیِ واژۀ اندوه
وقتی که نیستی
و از حافظه ی عشق
لبخند رفته است !
پرویز صادقی
شهر به شهر
خیابان به خیابان
کوچه به کوچه
به دنبالت خواهم گشت
تو شاید راه خانه را گم کرده باشی
من اما . .
راه رسیدن به تو را
پیدا خواهم کرد . . .
#حاتمه_ابراهیم_زاده