چه تنهایی عمیقی ست
دوست داشتن کسی
که هرگز نیست ...
من در این
خلوت خاموش سکوت
اگر از یاد تو
یادی نکنم
می شکنم ..
(سهراب سپهری)
آرے همـہ وجودمے
ولے هیچ جاے زندگیم ندارمت
و میان تمام نداشتن ها باز هم با تمام وجودم
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت...
آدم باید جوری دوستت دارم بگوید
که گره ی ماندنش
با دندانِ هیچ رفتنی
باز نشود ...
بگذار
دلتنگے هایم را
بگذارم
در گلدان بزرگ اندوہ
بگذار اشڪهایم را
بـہ پایش بریزم
شاید
جوانـہ ے ڪوچڪ یادم
در یادش بروید
و بگوید دلتنگم نمے آیے ؟
او براے من
همـہ است ، دلم براے او ڪـہ نـہ
دلم براے همـہ ام ؛ تنگ شدہ است ...
گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم
گاهی ازدور ترا خوب ببینم کافیست....
طوری در دلت می نشینم
که کسی به غیر من
جا نشود!!!
از تو
ممنونم که دوستت دارم
تو میتوانستی
جورِ دیگری باشی
جوری که هرگز
نتوانم دوستت بدارم
من اعتبارِ عشق را
با بودن ڪنارِ تو
تا عمقِ جانم حس ڪرده ام
وقتی حس میکنم
جایی در این کره خاکی تو نفس میکشی
و من از همان نفسهایت نفس میکشم
آرام میشوم !
تو باش !
هوایت ! بویت !
برای زندگی کردنم کافیست . . .
تو را دوست دارم و این دوست داشتن
حقیقتے است ڪـہ مرا بـہ زندگے دلبستـہ مے ڪند ...
-//پشتِ
-//ترافیکِ ذهنم طُ
-//یک آهنگِ آرومی...
من عاشقه توام
روزای سخت من بی تو نمیگذره
با تو اگرچه دور با تو اگرچه دیر
از بی تو بهتره ...