وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

امده بودی بسوزانی . . .

امده بودی بسوزانی . . .

سوختم حالا برو . . .

شعلهای اتش شدم افروختم . . .

حالا برو . . .

بی وفایی از تو بود . . .

اتش زدی بر هستی ام . . .


" پیراهن مشکی برای خاطراتم دوخته ام "

حالا برو . . .

می سپارمت

می سپارمت به همانی که تو را به جان من انداخت ؟
تقدیر …

دوست دارم ولی نمیخوام باهات باشم

دوست دارم ولی نمیخوام باهات باشم !”
امیدوارم توام از عشقت اینو بشنوی …

برای دیدن زیبایی زندگی ..

برای دیدن زیبایی زندگی ..:

بخند انگار که هیچ وقت گریه نکرده ای،

بازی کن انگار که هرگز چیزی را از دست نداده ای،

عشق بورز انگار که هرگز آزار ندیده ای،
و
زندگی کن امرو ز را انگار که فردایی وجود ندارد ...

لحظه های سکوت

گاهـــی

لحظه های سکوت
پر هیاهو ترین دقایق زندگی هستند
مملو از آنچه
می خواهیم بگوییم
ولے
نمی توانیم،،،

حواسم را

گاهی
حواسم را
پرت می کنم
می افتد
جایی حوالی خیال تو
و دلم گرم می شود
به داشتنت...
و تو اما
چگونه
این قدر بدون منی؟!

من عادت کرده ام

من عادت کرده ام
هر صبح قبل از باز شدن چشمهایم
دوستت داشته باشم
و برایم مهم نباشد که تو
در کجای این شهر شلوغ
به فراموش کردنم مشغول هستی……

چشمانت

چشمانت
آغوشی نو است
امواج اندامت
در دریای چشمانم می درخشد
ای چهار فصل آفتابی
ای فراموشخانه دلتنگی ها
هر چه می خواهم در تو هست
من در تو آرام میگیرم
بگذار بهتر بگویم
من توام…

در_نگاهم_اگر_نیستے ...!

در_نگاهم_اگر_نیستے ...!

در_خیالم_سرشارے ...!

لایـــــق پرستـش است..!

لایـــــق پرستـش است..!
ڪــسی مثل تـــــــــــــــو ڪہ در ایڹ بـــــی مهرے ها
بـــی چشـــــم داشت محبّت میڪــند

زبان مشترک ِ

زبان مشترک ِ
تمام عشق ها
انتظار ...

جدایی هایتان

جدایی هایتان را گردن پاییز و زمستان بی زبان نیندازید
آنکه بخواهد بیاید و بماند زمستان را هم فصل آمدن میکند ...

تو در من زنده‌ای

تو در من زنده‌ای

من در تو

ما هرگز نمی‌میریم..

ببین غمگین

ببین غمگین،

ببین دلتنگ دیدارم...

ببین

خوابم نمی آید،

بیدارم...

نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:

تورا بیش از همه کس دوست میدارم

تو که باشی !

تو که باشی !
من هستم!
خوب، روان، آرام...
تو که باشی!
لبریز میشوم...
از زندگی، شور، نشاط...
تو که باشی !
تنهاییم بی معنی ست !
یادم میرود...
شاید ندانی!!
اما!
تو که باشی!
هستی ...
و همین مرا بس!

هـــواے تـــو...

هـــواے تـــو...
بــــے هـــوا مــے آیـــد و دلـتـنـگ مـیــکـنـــد !

عاشقم شدی

جای قلبم را نمی دانستم
تا اینکه تو ...
عاشقم شدی

باورم نمیشود ...

باورم نمیشود ...
آنقدر سرگرم زندگیست
که به یاد نمیاورد
روزی دیوانه ام بود