آب و جـــــارو مے ڪــنم ،
دلـــم را....
ریــســـہ هاے رنــگے،
عـــود و اســپـند
و یـڪ موســیقے ملایـــم
حرف ڪـمے نیـسـت
تــو قـرار اسـت بگـذرے
از خیـالــم...
خیالم را دوست دارم
تو هر روز از آنجا عبور میکنی
دستم را گرفته ای
و با آن خنده های همیشگی
و چشمان پر از حرفت
مرا غرق در خودت میکنی
یادت نرود هر روز به خیالم سر بزنی
که من با خیالم زنده ام....
حالتی هست مرا با غم دلدار امروز
که ندارم سر برگ و سر دستار امروز
در حریم دلم از غیر نمی بینم گرد
بجز از آتش عشق رخ دلدار امروز
ناصحا منع مفرمای چو بینی مستم
لطف کن رو که ندارم سر اغیار امروز
بندهُ نفس و هوا، ره نتواند بردن
در رموز دل پر آتش احرار امروز
شمع سان تا نزنی در سر و جان آتش عشق
همچو شمعت نشود دیده پر الوار امروز
انقدر ذهنتونو درگیر بودن و نبودن آدما نکنین
هر کی بود دوسش داشته باشیم
نبود بی تفاوت باشیم
دلتنگ آدمای کمرنگ اطرافتون نشین