دلتنگی یک شب هایی را
هیچ خیابانی گردن نمیگیرد
تاریکی یک شب هایی را
هیچ مهتابی روشن نمی کند
گرد و غبار یک شب هایی را
هیچ بارانی شستشو نمیدهد
و تمام این شب ها را
نبودن تو رقم میزند...
لطفاً ناگهانى رُخ بده!
غافلگیرم کن!
لحظه اى اتفاق بیفت که اصلاً فکرش را هم نکنم!
آنجا که حتى صورتت را هم از یاد برده باشم!
اصلاً
تو هر موقع هم که بیایى،
هرگذشته اى هم که داشته باشى،
با ارزشى...
درست مثلِ پیدا کردنِ پولِ مچاله شده،
بعد از سالها در جیبِ لباسم!
باور کن روزى هزار بار تمرین میکنم
که اگر روزى
جایى
لحظه اى
اتفاقى دیدَمَت،
چه خواهم کرد
چه خواهم گفت
اصلاً زبانم باز میشود به حرف زدن؟!
من این روزها تمرینِ خونسرد بودن میکنم جانَم!
که اگر روزى
جایى
لحظه اى
اتفاقى مرا دیدى
نفهمى نبودَنَت،
چه بلاها به سرم آورده!