وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

علی پروین : به بچه ها گفتم منو از تو اینستاگرام در بیارن!

علی پروین : به بچه ها گفتم منو از تو اینستاگرام در بیارن!
ورزش > لیگ برتر - علی پروین می گوید می خواهد فعالیت اینستاگرامی اش را کم کند!

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ علی پروین از بین همه شبکه های مجازی تنها یک حساب اینستاگرامی دارد که حسام ، یکی از نزدیکانش آن را اداره می کند و بیش از 250 هزار بازدید کننده دارد. صفحه ای که بیشتر تصاویر قدیمی علی پروین را منتشر می کند و متن خاصی زیر این تصاویر نیست. گاهی هم برنامه های روز علی پروین آنجا منتشر می شوند و گاهی هم متن های کوتاه برای تبریک یا تسلیت یا اتفاقات خبریاز این دست. پروین اما خودش خیلی از این اینستاگرام سر در نمی آورد و فقط می داند خیلی چیز خوبی نیست. او می گوید:«اصلا می گن این چیزا خطرناکن. من که تو گوشیم ندارم. این بچه ها خودشون این کارا رو می کنن. بعد هم عکس ها و نوشته های زیرش رو نشونم می دن. خیلی از مردم لطف دارن. بعضیا هم فحش می دن. می بینم اعصابم داغون می شه. ولی این بچه های جدید همه سرشون مدام تو این گوشیا و این چیزاست. »

عاشقان پروین اما در اینستایش حسابی برای او مایه می گذارند و مدام قربان و صدقه اش می روند. سلطان ، سلطان است که برایش می گویند. البته گاهی هم مثل روزهای انتخابات که علی پروین زیاد به این ستاد و آن ستاد رفته بود ، انتقاد ها از او کمی افزایش پیدا می کند. علی آقا اما طاقت انتقاد ندارد:«من خیلی اهل این چیزا نیستم. صد بار به این بچه ها گفتم اسمم رو از تو اینستاگرام در بیارن. خوب نیست. »

4141

تصویری از خستگی در کردن سعید معروف و آرمین تشکری در سفره خانه سنتی

تصویری از خستگی در کردن سعید معروف و آرمین تشکری در سفره خانه سنتی
ورزش > والیبال - سعید معروف عکسی از خود را منتشر کرده که همراه با آرمین تشکری به سفره خانه سنتی رفته اند.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛سعید معروف کاپیتان تیم ملی والیبال در روزهای حساس لیگ برتر و در آستانه مسابقات انتخابی المپیک در ژاپن ، تصویری از این روزهایش منتشر کرده است. تصویری از یک عصر همراه با هم بازی هایش در شهرداری ارومیه. او با آرمین تشکری در سفره خانه سنتی هستند و در گوشه ای خلوت ، آن طور که خودش نوشته مشغول خوردن چای و کیک بوده اند.

قهرمانانی که احتمالا هر دو در تیم ملی اعزامی به ژاپن حاضر هستند باید مراقب باشند بوی قلیان آنهایی که دورشان نشسته اند ، روی تنفس شان اثر نگذارد.

4141

آن چنان صبورانه عاشقت شدم

آن چنان صبورانه عاشقت شدم

و زیر درگاه خانه‌ات،

به انتظار گردش چشمانت نشسته‌ام

که نسیم هم حسودی می‌کند

به این روزها بگو به احترام بودنت بایستند

به این روزها بگو به احترام بودنت بایستند.

به این ساعت‌ها بگو آهسته‌تر بروند؛

می‌خواهم کنار دستهایت مقبره‌ای بسازم

و تمام ابرها را از تمام پاییزها،

تمام گنجشکها را از تمام درختها،

به صبح این خانه بیاورم،

ساعت را کوک کنم

و در انتظار «صبح ‌بخیر» تو دراز بکشم.

عادت کرده‌ام فاصله‌ها را با ثانیه‌ها اندازه بگیرم.

عادت کرده‌ام فاصله‌ها را با ثانیه‌ها اندازه بگیرم.

گاهی هوای دلخوشی‌ چه سنگین می شود!

عادت کرده‌ام چشمانم را به روی انتظار ببندم .

که در انتظار تعبیرش نبودی،

خوابی شیرین

که در انتظار تعبیرش نبودی،

بارانی

که دانه دانه تمیز می‌شود

و روی گونه‌ی من می‌نشیند،

کاسه‌یی از صدف که فرشتگانش پاک کرده‌اند

تا از لبخندت پر شود.

این جایی تو

در آتش دست‌های من

و تشنه و بی‌امان می‌باری

می‌باری

و تسکینم می‌دهی

از تمام هیاهوی این دنیا

از تمام هیاهوی این دنیا

تنها پنجره ای می خواهم

که سالها

در انتظار تو

بر شیشه های مه گرفته اش

آه بکشم

امشب دلم از آمدنت سرشار است

امشب دلم از آمدنت سرشار است

فانوس به دست کوچه‌ی دیدار است

آن‌گونه تو را در انتظارم که اگر

این چشم بخوابد آن یکی بیدار است

شب سردی ست و هوا منتظر باران است

شب سردی ست و هوا منتظر باران است

وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است

شب بخیر ای نفست شرح پریشانی من

ماه پیشانی من ، دلبر بارانی من

به دنبال کدام پایان خلاف جاده ایستادی ؟

به دنبال کدام پایان خلاف جاده ایستادی ؟

چرا تا عادتت کردم به فکر رفتن افتادی ؟

چرا باید به تنهایی دوباره بی تو برگردم ؟

کجای جاده بد بودم ، کجای قصه بد کردم ؟

بدون عشق نشان از جهان نخواهد ماند

بدون عشق نشان از جهان نخواهد ماند

بماند عشق ولیکن جهان نخواهد ماند

خزان عمر من آمد بهار عمر تو شد

بهار عمرِ تو هم ای جوان نخواهد ماند

اگه یکی باشه منو بفهمه

اگه یکی باشه منو بفهمه

براش غرورمو بهم می زنم

گریه که سهله ، زیر چتر شونش

تا آخر دنیا قدم میزنم

همین امروز یا فردا تو را از دست خواهم داد

همین امروز یا فردا تو را از دست خواهم داد

چگونه بگذرم از تو بگویم هرچه باداباد ؟

مگر هر قصه ی شیرین شبی پایان نمیگیرد ؟

و تو آن قصه ای هستی که بی آغاز میمیرد

ای دلبر ما مباش بی دل بر ما

ای دلبر ما مباش بی دل بر ما

یک دلبر به ، به که دوصد دل برما

نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما

یا دل بر ما فرست یا دلبر ما