همیشــــــــــــــــــــــــــــه ...
دقـیــــــــــــــقآ
وقـتی ...
پـُر از حــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرفی !!
...............
وقـتی ...
بغـض میکـُـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنی !!
وقتــــــــــــــــــــــــــــــــــی ...
دآغونـــی !!!
وقــــــــــــــــــــــتی ...
دلــِت شکـستــــــــــــــــــــــــــــــه !!
دقیقــــا همیـــن وقـــــتآ
انقــــدر حـ ـرف دآری کـــــــــــــــــــــــــــــــه فقــط میتونــی بگـ ـی :
“بیخـــــــــــــــــــــــــیآل“
ﺣﺎﻝ ﺁﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﯿﺴﺖ
ﻋﮑﺴﯽ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ
ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﺩ
ﺧﻄﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﺍﺻﻠﻦ ﻫﯿﭽﯽ ﻫﻢ ﻧﺸﺪﻩ
ﯾﮑﻬﻮ ﺩﻟﺶ ﺭﯾﺶ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ... ﺣﺎﻻ ﺑﯿﺎ ﻭﹸ ﺩﺭﺳﺘﺶ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡﹺ ﺩﻟﮕﯿﺮ
ﻣﻨﻄﻖ ﺳﺮﺵ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﺁﻥ ﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ , ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺪ
ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ ... ﺩﻝ ﮐﻪ ﺑﻠﺮﺯﺩ
ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺳﺮﹺ ﺟﺎﯼ ﺩﺭﺳﺘﺶ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﯾﻦ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﭘﺮ ﺗﺮﺩﺩ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﯼ
ﺗﺎ ﻣﺠﺎﻝ ﻋﺒﻮﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯽ
ﻫﻢ ﺻﺒﻮﺭﯼ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻫﻢ ﺁﺭﺍﻣﺶ
ﮐﻪ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺁﺩﻡ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ,
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺖ .
حس بودنت قشنگ ترین حس دنیاست
تو که باشی
هر روز را ...
نه!
هر ثانیه را ...
عشق است ...
به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو
می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت
داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر
از مشت شدن بلد است
چه تفاوتی میکند کنارت باشم
یا چند کوچه آن طرفتر ...!!!
پای دوست داشتن که در میان باشد .....
دلتنگی .....!!!!
دمار آدم را در می آورد..
ﺁﺩﻡ ﮐﻪ "ﻏـــــﻤﮕﯿﻦ" ﻣﯽ ﺷــــﻮﺩ
ﺧــــﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺟــــﺪﺍ ﻣﯽ ﮐــــﻨﺪ ﺍﺯ ﺟــــﻤﻊ
ﮐﻪ ﻣــــﺒﺎﺩﺍ ﺁﺳﯿــــــﺒﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺷـــــﯽ ﻫﺎﯼ ﺩﯾـــﮕﺮﺍﻥ ﺑﺰﻧﺪ
ﻣﻮﺭﺩ" ﻓﺮﺍﻣــــﻮﺷﯽ" ﻗﺮﺍﺭ ﻣـــﯽ ﮔـــﯿﺮﺩ
ﺗﻨﻬﺎﺗــــﺮ ﻭ ﺗــــﻨﻬﺎﺗﺮ ﻣﯽ ﺷـــﻮﺩ
ﺁﻧﭽــــﻨﺎﻥ ﺩﺭ" ﺗﻨــــــﻬﺎﯾﯽ" ﺧﻮﺩ ﻏــــﺮﻕ ﻣﯽ ﺷــــﻮﺩ
ﮐﻪ ﺩﯾﮕـــــﺮ ﺑﺎ ﻫﯿــــﭻ ﺗﻠﻨــــﮕﺮﯼ ﺑﺮ ﻧﻤــــﯽ ﺧــــﯿﺰﺩ
ﻭ ﺍﯾـــﻦ ﺁﻏــــﺎﺯ ﺗﻠﺦ ﯾﮏ" ﭘﺎﯾــــﺎﻥ" ﺍﺳـــــت...
هنوز کمی عشق در من مانده است
آنرا به کسی میدهم که دوستم داشته باشد
هنوز کمی دلتنگی در من مانده است
آنرا به کسی میدهم که دوستش داشته باشم
هنوز کمی اندوه در من مانده است
آنرا برای خود نگه میدارم …
دلتنگــی هایــــَم را زیر بغـل زده اَم
نشسته اَم در انتظار ِ روز های ِ مبـادا !
سهم ِ من از تــو
همـین دلتنگـی ها ییست
که بی دعوت می آینـد
و …
خیال ِ رفتن نـدارند
قبل از پاسخ دادن به سوالات دیگران
مدتی سکوت کن تا پاسخ بهتری بیابی
سکوتت در خاطر هیچکس نخواهد ماند
اما پاسخت را در خاطر خواهند سپرد .....
شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟
نیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبم
زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته ی این ایل و تبارم چه کنم؟
من کزین فاصله غارت شده ی چشم توام
چون به دیدار تو افتد سر و کارم چه کنم؟
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟
«سید حسن حسینی»
با من از شعر نگو
از خودت حرف بزن
دلتنگِ حرف های معمولی ام
اینکه حالت خوب است؟
اینکه سرما نخورده ای؟
اینکه زود برگرد!
مواظب خودت باش!
دلتنگ همین حرف های معمولی ام ...
«منوچهر آتشی»
مدتی است دیگر از تهِ دل نمیخندم
فقط لب هایم
نقشی به نام لبخند را بازی میکنند
تا کسی نفهمد بی تو چه میگذرد
ﺑﻪ ﮔﺮﮒ ﮔﻔﺘﻢ :
ﺑﻬﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻧﻮ ﯾﺎﺩ ﺑﺪﻩ
ﮔﻔﺖ : ﺑﭙﺮ !
ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﭙﺮﻡ ﭘﺎﻡ ﻣﯽﺷﮑﻨﻪ !!
ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻣﯿﮕﯿﺮﻣﺖ.
ﭘﺮﯾﺪﻡ
ﭘﺎﻡ ﺷﮑﺴﺖ
ﮔﻔﺖ :
ﺩﺭﺱ ﺍﻭﻝ
ﺑﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻧﮑن. اعتماد یعنی مرگ
اونی که رفته خوب کاری کرده من لایقش نبودم......
اونی که رفته عشق من بود اما حالا چی؟؟؟ نمیدونم؟؟؟؟
کاش حداقل بهم بگه بدون من خوشبخته؟؟؟؟
من بدون اون ی ویروونه ام که هیچ کس بهم سر نمیزنه....
رفته اما تنها چیزی ک دارم عکساشه....
خدا ب همرات عشق من بدون هنوز دوستت دارم...
پروانه چو بر روی تو بنشست، دلــم ریخت....
چون باد به گیسوی تو زد دست، دلــم ریخت...
من عکس تو را بر رخِ آن ماه کشیــدم...
چون شب به گلِ روی تو دل بست، دلم ریخت...
دیشب به تو گفتم که مرا جز تو کسی نیست...
گفتی که مرا جز تو کسی هست، دلـــم ریخت..
گفتی که تو را با نگهی مست کنـــم مست...
پیمان بشکستی نشدم مست، دلـم ریخت..
چرا با من نمیسازی توای دنیای وارونه؟
چرا هیچی تو این روزا با رویاهام نمیخونه؟
چرا بامن نمیسازی؟ چیکار کردم که لج کردی؟
چرا نزدیک خوشبختی مسیرم رو تو کج کردی؟
بگو چی عایدت میشه بگیری خنده از لبهام؟
چه خونسردی تو وقتی که پر اشکه دوتا چشمام!
تماشاکن که من بازم ، دارم بازی رو میبازم...
ببین که هر شب و هرروز چه با جبر تو میسازم...
آهای دنیا که سهم من شده راهای بن بستت...
آهای ای سرنوشتی که شدم بازیچه ی دستت...
عروسک نیستم آروم بازی کن که جون دارم...
شکستم، یادگار ازتو دلی پر زخم و خون دارم...
یک قلب کوچک دارم
که درونش یک عالمه عشق است.
همین قلب کوچک یک عالمه دوستت دارد.
یک قلب دارم
که درونش تنها تویی و جزتو هیچ کس دیگر در آن جایی ندارد
اگر اینک این قلب می تپد به عشق بودن توست
بی تو...
بی تو قلبی نیست در سینه ام برای تپیدن
و جایی نیست دراین دنیا برای نفس کشیدن....
بی تو قلبم دیگر به هیچ دردی نمی خورد..
بهترین زندگیم باورکن...
مخاطب خاص خاص
عشق یعنی خاطرات بی غبار
دفتری از شعر و از عطر بهار
عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز
زمزمه از عاشقی با سوز و ساز
عشق یعنی چشم خیس مست او
زیر باران دست تو در دست او
عشق یعنی ماه تب از یک نگاه
غرق در گلبوسه تا وقت پگاه
عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق
گرمی دست تو در آغوش عشق
عشق یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان"
تا سحر از عاشقی با او بخوان
عشق یعنی هر چه داری نیم کن
از برایش قلب خود تقدیم کن