قلب مڹ خانهے عشق است
وتو مهمان منی
چشم مڹ روشڹ ازاسمت شده
چشماڹ منی
حرفهــایـت شـــــده
آرامش هر روز و شبم
همچو پروانہےعشقی و
تو در جاڹ منی
بــــاخـــتــم تـــا
دلـــــــخــــوشـــت کـــنـــم !
بـــدان کـــه بـــرگ بـــــرنــــده ات
ســـادگـــیـــم نــــــبـــود!
دلـــم بـــــــــــود ... !!
ساعت شنی به من یاد داد
باید خالی شوی
تا پُر کنی کسی را،
دلی را، چشمی را، گوشی را....
خالی کنی خودت را از نفرت تا پُر کنی کسی را از عشق...
خالی کنی چشمت را از کینه تا پر شود چشمی از آرامش...
یادت باشد
ساعت شنی روزی می چرخد
و این بار این تو هستی که پُر میشوی
از آنچه خودت پُر کرده ای دیگران را....
♥️ وقتے یڪیو دوست دارے ...
اشڪشو در نیار ...
با اشڪاش از چشماش میوفتے ...
♥️ ازش فاصله نگیر ...
اگه سرد شه دیگه درست نمیشه ...
♥️ باهاش قهر نڪن ...
بے تو بودن رو یاد میگیره ...
♥️ تهدیدش نڪن ...
دعواش نڪن ...
میره پشته یڪے دیگه قایم میشه !
اون ادم پناهش میشه ...????
♥️ اگه دوستش دارے ...
همونجورے ڪه هست دوستش داشته باش ،
سعے نڪن عوضش ڪنے
♥️ اگه دوستش دارے ...
اشتباهاتشو به روش نیار ... آدم جایز و الخطاست...????
♥️ اگه دوستش دارے ...
تو اوج بدے ها و تلخے ها و سختے ها ...
از آغوشت بیرونش نڪن ...
بذار یاد بگیره دنیاش و زندگیش همون آغوشیه ڪه توشه !
نذار بره جاے دیگه ازدست تو گریه ڪنه اونوقته ڪه دیگه
تو ، توے قلبش جایے نداری.
صبورمیمانم وبی تفــــــــاوت می گذرم...
که نفهمی هنوزهم دوستت دارم...
غیر من در دل تو هیچ کسی خاص نشد
هیچ کس چون تو به من این همه حساس نشد
تو همان درس که هر ترم به من می افتاد
هر چه من خواستمش پاس کنم.. پاس نشد
تو صلیبی که مرا هر چه به آن کوبیدند..
زخم های تن من در تنش احساس نشد
مثل یک گندم آفت زده ، که می خشکید..
خواستم گردن من را بزند داس.. نشد
هر چه من رشته الیاف تو را چسبیدم..
سر این رشته جدا از ته کرباس نشد!
سالها باغ لبانم به تو خوش بود.. اما
عاقبت حاصل لبخند تو گیلاس نشد..
آه ای سنگ که مهرت به دل من افتاد..
هیچ کس در دل من بعد تو الماس نشد.