وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

اونایی که یهو


اونایی که یهو

دست از گفتن ناراحتیشون برمیدارن

و ساکت میشن

الزاماً مشکلشون حل نشده


اینا فهمیدن

حرف زدن هیچی رو حل نمیکنه...

شبها بیهوده از این کوچه می گذرم

شبها بیهوده از این کوچه می گذرم می دانی که خانه ی من این حوالی نیست
ظهرها بیهوده در کافه ها به انتظار می نشینم
عصرها در ایستگاه!کاش یک نفر به شانه ام بزند که هی!کسی که با پای دلش رفته است....... با قطار برنمی گردد!
و چقدر خوب می شود
آن یک نفر تو باشی!

خیلی سخته…

خیلی سخته…
به خاطر کسی که دوسش داری…
همه چیز رو از سر راهت خط بزنی…!!
بعد بفهمی…
خودت تو لیستی بودی که…!
اون به خاطر یکی دیگه…
خطت زده..!

شب ها را نمی دانم چگونه تعریف کنم!

شب ها را نمی دانم چگونه تعریف کنم!
آخر شب هایی که تو هستی؛ یک جور اند
و شب هایی که نیستی ،جور دیگر!!
اصلا شب ها از یک ساعتی به بعد اگر خوابت نبرد دیگر باید فاتحه ی آن شب و دلت را بخوانی!
نمیدانم چه رازی درون شب نهفته است که تمام دلتنگی ها و خاطره ها
یکدفعه هوار میشود روی آدم!
این شب ها بسیار بی رحم اند!
چه کسی شب های مهربان را دیده است؟
اصلا شب هایی که تو در آن نباشی
با ماه هم قشنگ نمیشود!

- محسن دعاوی

بیابگذار خنده هایم

بیابگذار خنده هایم
بی جان نباشند دیگر
بغضهایم
بروند پیِ کارشان اصلا
ودیگر جا خوش نکنند
درمیانه گلویم
و هی یادم بیاورند
ک دلخوشی هایم
رنگ باخته اند......

ایستادن اجبــــار "کوه" بود

ایستادن اجبــــار "کوه" بود

رفتن سرنــوشت "آب"

افتادن تقـــدیر "برگ"

و"صبــر" پاداش آدمــــی

پس بی هیچ چشم داشتی

حراج مــحبت کنـــیم ؛

که همه ما فقــط "خاطره ایم

پروردگارا…

پروردگارا…

سپاس از صبح امروز، که باز هم و باز هم ،

سلامت عزیزانم، قشنگترین هدیه ى زندگى به من است ؛

و دل انگیزترین نغمه است، شنیدن صدای نفسهایشان ،

بر حریر زندگى و این همه را سپاس و باقى هیچ ،

و دیگر تلاش من و مصلحت تو ؛

سلااااام،

صبح زیباى زمستونیتون بخیر و شادى

دیگـــر خـــاطـــره هـــا...

دیگـــر خـــاطـــره هـــا...
کـفــاف تــنــهایی ام را نــمی دهـــنــد؛
بــیـــــا...

دنیا خیلی زیباتر میشد اگر

دنیا خیلی زیباتر میشد اگر
مردم به جای دخالت در زندگیمان
به درک احساسمان می پرداختند...

هر وقت و ساعت که ﻓﻬﻤﯿﺪی

هر وقت و ساعت که ﻓﻬﻤﯿﺪی

ﺑﺎ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ "ﯾﮏ زن" ﺭﺍ ﺷﺎﺩ کنی...

ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪی که

ﻓﻘﻂ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍی"ﯾﮏ زن"،"ﻣﺮﺩ" ﺑﺎشی...

ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪی

ﺯﻥ "ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻩ" ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ...

ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪی

زن "ﺗﻮﺟﻪ" ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ...

ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪی

ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺎﯾﺪ "ﭘﺎﮎ" ﺑﺎﺷﺪ...

ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪی

ﻭﻗﺘﯽ زنی ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺟﺎﺯﻩ ی ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﺩﺍﺩ

ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ "ﻋﺸﻖ" او ﺭﺍ ﺑﺒﻮسی...

ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪی

ﺩﻝ "ﮐﺎﺭﻭﺍﻧﺴﺮﺍ" ﻧﯿﺴﺖ...

ﻫﺮ ﻭﻗﺖ فهمیدی

زن شکننده و حساس است...

آنوقت میتوانی نام خودت را بگذاری

"مرد"

ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ

ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ
ﮐﺴﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﻻﺑﻼﯼ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺯﻣﺮﻩ ﺫﻫﻨﺶ ,ﮔﻤﻢ
ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﻭﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺗﺮﺍﻓﯿﮏ ﭘﺮ ﺍﺯﺩﺣﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ , ﻣﺮﺍ
ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﺟﺎ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ.
ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ
ﺟﺴﺎﺭﺕ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ
ﻓﺮﺍﺭ ﺍﺯ ﻧﺪﯾﺪﻥ ﺩﺭﻭﻍ ﻫﺎﯾﺶ
ﺑﻪ ﺳﺎﯾﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ.
ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ
ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﺎﯼ ﺑﻬﺘﺮ , ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﻧﺒﻮﺩﺵ ﻣﺤﮏ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﺪ
ﺍﻭ ﮐﺎﺷﻒ ﻣﻨﺴﺖ
ﻧﻪ ﺑﺮ ﻫﻢ ﺯﻧﻨﺪﻩ ﺍﻡ
ﻭ ﻣﻦ , قهرمان زندگیم را پیدا کردم

وقتی برایت مینویسم

وقتی برایت مینویسم

نمیدانم با کدامین قلم بنویسم ؟

نمیدانم بر کدامین صفحه نوشته ام جاری سازم؟

آخر میدانی

قلم و کاغذهایم باهم دعوا دارند

همه میخواهند برایت باشند

آنها نیز غبطه ام میخورند

اما "تو" تنها

مال منی...