وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

چه قدر من دیدنت را دوست دارم


چه قدر من
دیدنت را دوست دارم
در خواب
در غروب
در همیشه‌ی هر جا 
هرجایی که...
بتوان تو را دید
صدا کرد
و از انعکاس نامت کیف کرد!
چه قدر من دیدن تـو را دوست دارم

نیامدن هم اندازه ای دارد جانم


نیامدن هم
اندازه ای دارد جانم
انتظارش بی مزه می شود
و آدمیزاد می ماند
با عشقی نخ نما شده
که دیگر
هیچ کجای دل
جایش نیست

چه هنرمند است

چه هنرمند است
کسی که
با یک خداحافظی!
تمام رنگ های دنیایت را
سیاه و سفید می کند

ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ


ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺁﯾﯽ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ، ﻣﻨﻈﻢ ﻭ ﺩﻗﯿﻖ،
ﮐﺴﯽ ﻗَﺪﺭَﺕ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ
ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺳﺎﯾﻪ ﺑﺎﻧﯽ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺳﺎﯾﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺴﻨﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ
ﺑﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻭ ﻫﺴﺖِ ﺁﻥ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﺗﻮﺳﺖ
ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﻭﯼ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺗﺎﺑﻨﺪ
ﻭﻟﯽ ﻣﺎﻩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﮏ ﺷﺐ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﯾﮏ ﺷﺐ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮐﺎﻣﻠﯽ ﻭ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻧﺎﻗﺺ
ﻫﻤﻪ ﺷﯿﻔﺘﻪ ﺍﺕ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﺳﺮﺍﯾﻨﺪ، ﻋﺰﯾﺰ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ
ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺎﻩ ﻫﻢ ﻧﻮﺭ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﺩ
ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﺎﺵ ! ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﺎﺵ
ﻣﻌﺪﻥ ﻧﻮﺭ، ﻣﺨﺰﻥ ﺑﺨﺸﺶ
ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻨﺪ،
ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺗﻮﺳﺖ
ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﺎﺵ
ﺗﮏ ﻭ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ

روزی که برای اولین بار


روزی که برای اولین بار

تو را خواهم بوسید

یادت باشد

کارِ ناتمامی نداشته باشی

یادت باشد

حرفهای آخرت را

به خودت

و همه

گفته باشی

فکرِ برگشتن

به روزهای قبل از بوسیدنم را

از سَرَت بیرون کن

تو

در جاده ای بی بازگشت قدم می گذاری

که شباهتی به خیابان های شهر ندارد

با تردید

بی تردید

کم می آوری ...

 

 از : افشین یداللهی

صبح ها یکی از خاطراتت که


صبح ها
یکی از خاطراتت که
بیشتر از همه دوستش دارم
برایم شعر جدید دم می کند !
می نوشم ،
" دوستت می دارم "
و زندگی شروع می شود......!