در دل دردیست از تو پنهان که مپرس
تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس
با این همه حال و در چنین تنگدلی
جا کرده محبت تو چندان که مپرس...
دوست داشـتن را در چشمـی بجــوی
که حتـــــی وقتی بستـــــــه است
رویــــــای تو را در خواب بیند
با چشمـــــان بستــــه بیـادتــــم....
خانه ام کو؟خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟؟؟
.....روزهای کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران
گردش یک روزدیرین؟
پس چه شددیگر"کجارفت؟
خاطرات خوب وشیرین...
درپس آن کوی بن بست
دردل تو"آرزوهست؟
کودک خوشحال دیروز
غرق در غم های امروز...
یادباران رفته ازیاد...
آرزوهارفته برباد...
بازباران"بازباران
میخورد بربام خانه
بی ترانه بی بهانه
شایدم " گم کرده باشه....