"پشت این چشم ها...
ابرها درگیرند...
و من...
کنار خنده هایت...
می مانم...
در این دقایق دلتنگی... "
میرسد روزی که در تنهاییت یادم کنی
فکر آن باشی که یکبار دگر شادم کنی
میرسد آن لحظه که اندر سکوت تلخ خود
در سرت حتی هوای داد و فریادم کنی
میرسد روزی کنار بیستون شیرین شوی
در خیالت هم مرا مانند فرهادم کنی
میرسد روزی که مردم بشکنند قلب تو را
آن زمان شاید جدا از کل افرادم کنی
میرسد روزی که خاری در دل صحرا شوی
آرزوی گل شدن در باغ آبادم کنی
میرسد روزی بگویی کاش پیشم مانده بود
مرده ام سودی ندارد آن زمان یادم کنی....
نیامدن هم
اندازه ای دارد جانم
انتظارش بی مزه می شود
و آدمیزاد می ماند
با عشقی نخ نما شده
که دیگر
هیچ کجای دل
جایش نیست
"دوستت دارم"
و فرقی نمی کند ،
سهمِ چه کسی هستی...
در هر حال ، صورت مسئله پاک نمی شود!
"من" همیشه دوستت خواهم داشت...!
خوشحالم که می تونی مهمترین درس زندگیت رو یاد بگیری :
تو نمی تونی روی هیچ کس غیر از خودت حساب کنی
ناراحت کننده است ولی واقعیت داره ! ...
تا آخر عمر
درگیر من خواهی بود
و تظاهر می کنی که نیستی
مقایسه تو را
از پا در خواهد آورد
من
می دانم به کجای قلبت
شلیک کرده ام
تو
دیگر
خوب نخواهی شد
افشین یداللهی
ماه غلام رخ زیبای تو
سر و کمر بسته بالای تو
تن همه چشم است به صحن چمن
نرگس شهلا به تماشای تو
"فروغی_بسطامی"