وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

مشکل در حال حاضر

مشکل در حال حاضر
حجم نفهم ها نیست،

مشکل حجم بسیار
بالایی که فکر میکنن
ادم فهمیده ای هستن !!

شبها بیهوده از این کوچه می گذرم

شبها بیهوده از این کوچه می گذرم می دانی که خانه ی من این حوالی نیست
ظهرها بیهوده در کافه ها به انتظار می نشینم
عصرها در ایستگاه!کاش یک نفر به شانه ام بزند که هی!کسی که با پای دلش رفته است....... با قطار برنمی گردد!
و چقدر خوب می شود
آن یک نفر تو باشی!

روزگاری داشتیم و عشق بود و عشق...حالی داشت

روزگاری داشتیم و عشق بود و عشق...حالی داشت
بی خیالِ زندگی بودیم و او در سر خیالی داشت

با "اشارتِ نظر"* آرامشِ دنیای هم بودیم
نامه هامان گرچه گاهی از غمِ دوری ملالی داشت

در پناهِ گیسوانش دستمان بر گردنِ هم بود
خلوتِ ما در هجومِ برف و باران "چتر" و "شال"ی داشت

عشقِ "حافظ" بود و با "شاخ نباتش" زندگی می کرد
شعر با قندِ لب و چشم سیاهش خطّ و خالی داشت

شب که می آمد به خوابم گود می افتاد آغوشم
ماهِ من بر گونه اش وقتی که می خندید "چال"ی داشت

گوشه ای تا صبح حالِ "منزوی" را بغض می کردیم
بی هوا باران که می آمد برایم دستمالی داشت

"زندگی می گفت:باید زیست...باید زیست"*...اما آه...
آخرین آغوشمان در باد...بغضی داشت...حالی داشت...!

دَر حِین " خانه تِکانے "

دَر حِین " خانه تِکانے "
چیزهایی پیدا می کُنیم
کـه سال ها پیش
گُمَش کَرده بودیم!
#حالا #تـو #بِـگو
اَز کجای این خانه شُروع کُنَم ...
که باز پِیدایَت کُـنَم ...!
#حمید_جدیدی

ایستادن اجبــــار "کوه" بود

ایستادن اجبــــار "کوه" بود

رفتن سرنــوشت "آب"

افتادن تقـــدیر "برگ"

و"صبــر" پاداش آدمــــی

پس بی هیچ چشم داشتی

حراج مــحبت کنـــیم ؛

که همه ما فقــط "خاطره ایم

رِفیـــــــــق بُودنِت بهمـــْْْ

رِفیـــــــــق بُودنِت بهمـــْْْ
آرامشــ میدهٍِ مرسے ڪہْٰ هستےٰٖ
میشہـٓ همیشہ باشےْٰٖ؟

آرزو ...

آرزو ...

آرزو مـــی کنمــ. . . .
بهـــتریــن. . . .معـــمارِ
. . . ایــن لحظـــات زندگیــــتــان بــاشیــد

ســـتون های خانـه تان همـه از عــشق و بـرکـت
. . . ســـقفِ خــانــه تــان بلــوری و شــــفاف
و فـــضای خــانـه تــان همیشــه پـُــراز مــــهر بـاد. . . .

ایــّــامــــتان، ســرشــار از نگــاهِ خـداونـــد

دفتر شعر

دفتر شعر مرا باد ورق می زد و باز

بوی عطر نَفَسَت مشک فشانی می کرد

اگر مرا دوست نمے دارے


اگر مرا
دوست نمے دارے
دوست نداشتـہ باش !
من هر طور شدہ
خودم را از این
تنگنا نجات مے دهم
اما دوست داشتن
را ؋ـراموش نڪن
عاشق دیگرے باش !
این ترانـہ نباید بـہ پایان برسد
سڪوت آدم ها را مے ڪشد
این چشمـہ نباید بند بیاید
میخڪ هایے ڪـہ
در قلب ها شڪو؋ـا شدہ اند
از تشنگے مے خشڪند
اگر دوست داشتن را ؋ـراموش نڪنے
تمــام زیبایــے ها را بـہ یاد خواهــے آورد !