وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

خـدایا بجز خودت به دیگری

خـدایا
بجز خودت به دیگری
واگذارمان نکن
تویی پروردگار ما
پس قراردہ بی نیازی درنفسمان
یقین در دلمان
روشنی در دیدہ مان
بصیرت درقلبمان . . .

من ، اسم‌ تو را در دیوارِ قلبم حک کرده ام ..

من ، اسم‌ تو را در دیوارِ قلبم حک کرده ام ..
اسم تو را در رنگِ عشق حل کرده اند و به دفتر نقاشی دلم پاشیده اند ..
وقتی که ، اسم‌ تو را صدا می زنم تمام واژه ها لبخندی به صورتم پیوند می زنند ..
حتی آسمان هم ، وقتی اسم‌ تو بر منقار پرنده ای که در حال پرواز است لبخند می زند ..
اسم‌ تو ، در میان این همه واژه پیچیده ترین است ..

#مادر

هــــر لحــظــه

♥تــــ♥ـــو
هــــر روز
خـــــوب تــــر مے شــــوے . . .
و مــــن . . .
هــــر لحــظــه
عـــاشــــق تـــر . . .
ایـــن هــمه دوســت داشــتنــے بـــودنـــت . . .
دارد از ســـرم ، ســـر مــے رود . . .
خـــوب مــــــن ، ڪــمے آرام تـــر . . .
ڪــمے ڪنــدتـــر . . .
مهـــــربـان بـاش . . .
بگــــذار بــه پــایــــت بــرســــم . . . ♥♥♥

در عشق، باید درد دوری کشید

در عشق،
باید درد دوری کشید
غمِ یار خُورد
ترسِ رقیب داشت
و زیرِ بار این‌ همه لِه شد.
خوشه‌ی دست نخورده‌ی انگور زیباست
اما، مست نمی‌کند!

+مژگان عباسلو
+ مصائب عشق اثر کرانتیشل

لطفا...

لطفا...
دلم را ببر!
هر جا خواستی
هر سمت خواست!
ببرش توی دل پاییز رهایش کن
طعم هوای دو نفره را بچشد!
ببرش وسط یک شعر
طعم بوسه را بفهمد!
ببرش زیر باران
بداند گم شدن یعنی چه!
لطفا دلم را ببر...
برش دار ببر زیر بید مجنون
روی رنگین کمان
دلم را ببر به اوج فیروزه ای آغوشت!
دل بردن که سخت نیست...
کافی ست
وقتی پشت شیشه بخار گرفته نشستم و
به شکل یک قلب تمیزش کردم
که راه رفتنت را ببینم
برایم دست تکان بدهی!
به همین سادگی!
عشق من....
لطفا زودتر دلم را ببر....

دلم تنگ است ,عجیب تنگــــــ

دلم تنگ است ,عجیب تنگــــــ

اما دلم حتی نمی داند برای کی!

چیزی غریبناک تر از این هم هست که …

توجیهی برای قلبت نداشته باشی؟!

من در جواب قلبم همیشه سکوت کرده ام ..

سکوتـــــــــ …

کاش باران بگیرد …

کاش باران بگیرد …

کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند…

و من همه ی دلتنگیهایم را رویش “ها” کنم…

و با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم … و خلاص…

نیازمندیم به خبرهای خوب

نیازمندیم به خبرهای خوب
به مرهم، به دلهایی بدون داغ...
نیازمندیم به اشک هایی از سر شوق
به دلهره های اتفاقات خوب
به مهربانی بیشتر...
نیازمندیم به اخباری با دو خط لبخند

آنکه دائم نفسش حس تو را داشت منم

آنکه دائم نفسش حس تو را داشت منم
این چنین عشق تو در سینه نگهـــداشت منم.. .

آنکه در ناز فرو رفته و شاداب ، توئی
آنکه دل کاشت ولی دلهره برداشت منم....

دگر آنکه نگشود دفتر احساس ، توئی
آنکه رویای تو را خاطره پنداشت منم....

آنکه کافر به دل مومن من بود توئی
آنکه هر شعر تو را معجزه انگاشت منم.....

آنکه بر سینه ی من خنجر غم کوفت توئی
او که قامت به قد تیر بر افراشت منم.....

او که در باغ غزل گشت و خرامید توئی
او که یک بوته در این باغچه نگذاشت منم....

او که عاقل شد و راه خردش جست ، توئی
آن که در مزرعه اش بذر جنون کاشت منم ...

رفت و بعد از رفتنش آن شب چه بارانی گرفت

رفت و بعد از رفتنش آن شب چه بارانی گرفت
بوته ی یاس کنار نرده ها جانی گرفت

خواستم باران که بند آمد بدنبالش روم
باد و باران بس نبود انگار، طوفانی گرفت

لحظه ای با شمعدانی ها مدارا کرد و رفت
از من بی دین و ایمان، دین و ایمانی گرفت

رفتنش درد بزرگی بود و پشتم را شکست
از دو چشم عاشقم اشک فراوانی گرفت

خسته و تنها رهایم کرد با رنج و عذاب
جان من را جان جانانم به آسانی گرفت

عاقبت هرگز نفهمیدم گناه من چه بود
از من نفرین شده امّا چه تاوانی گرفت