درود بر کسانی که
از پاکیشان دوستی آغاز میشود
از صداقتشان دوستی ادامه می یابد
و از وفایشان دوستی پایانی ندارد
پرسه در کوی غزل بی تو عجب دلگیر است
دلم از رهگذرانش ، ز غروبش سیر است
امشب این کوچه ز تنهائی ی من می گوید
دل بیچاره که در وسوسه ات تسخیر است
بین اوزان و قوافی شده ام زندانی
فکرم هر ثانیه با قافیه ها درگیر است
من شبگرد غزل سوخته از خود نالم
که دلم در قفس خاطره ها زنجیر است
من و این کوچه ی بن بست ، تورا کم داریم
ترسم آن لحظه بیائی که جوانت ، پیر است
منم و عکس تو در قاب و نگاهی خسته
چشم من سوی لب بسته ی یک تصویر است
تو ثریای منی آمدنت شیرین است
من نگویم که چرا آمده ای و دیر است
شهریارم که بسی خون جگرها خوردم
چه بگویم که قلم ناطق بی تزویر است
امروز ...
بیشتر از دیروز دوستت مى دارم
و فردا بیشتر از امروز.
و این، ضعف من نیست
قدرت تو است...
مهربانی به همین آسانی است...
که دلی را بخری ...
و بفروشی مهری ...
شادمانی را حرا ج کنی ...
رنج ها را تخفیف دهی ...
مهربانی را ارزانی عالم بکنی ...
وبپیچی همه را لای حریر احساس
و گره عشق به آنها بزنی ...
مهربانی به همین آسانی است ...
هر که با پیش سلامی در اول صبح
هر که با پوزش و پیغامی با رهگذری
هر که با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
نمک خنده بر چهره در لحظه کار
عرضه سالم کالای ارزان به همه
لقمه نان گوارای از راه حلال
و خداحافظی خوش تا فردا
و رکوعی و سجودی با نیت شکر
مهربانی به همین آسانی است...