دیگر چه بلایی است..
غم انگیزتر از این،
من
بار سفر بستم و یک شهر نفهمید..!
گفتی "محبت کن، برو"
باشد... خداحافظ! ولی
رفتم که تو باور کنی
دارم محبت می کنم
#مریم_حیدرزاده
#خاطرات_سپید
#همنوا
#خدافظی
در فکر تو بودم غزلی ناب نوشتم
با جوهر عشق از دل بی تاب نوشتم
من شاعر لبخندِ توام عشق منی تو
ازچشم تودر سایه ی مهتاب نوشتم
عاشقانه های من برای تو
شبیه یکـ لالایی
چه آرام می کند جانِ مرا...
چشمانم را که باز کردم
قول بده بمانی
این بار عاشقانه تر....
آدما شاید تکراری بشن ؛
ولی وقتی که برن
«دیگه تکرار نمیشن»
پس تا هستن
قدرشون رو بدونید...
نیامدن هم
اندازه ای دارد جانم
انتظارش بی مزه می شود
و آدمیزاد می ماند
با عشقی نخ نما شده
که دیگر
هیچ کجای دل
جایش نیست
آدم هایی که موسیقی محبتشان را
فریاد میزنند...
آدمهایی که با محبتشان،
زمین را ستاره باران می کنند...
آدمهایی که با موسیقی کلامشان برای
امواج خروشان دنیا لالایی می خوانند...
چه زیبا هستند قلبهای دریایی،
انگار خدا آنها را می آفریند تا با آهنگ
صدایشان غم ها را جادو کنند...