تنهـا برنامه اے کــه تـِکرارش
آرزوےِ هر روز مـَن استـــ
پـَخشِ زنده ےِ
نگـاهِ توستــ … هَمیـن…
چه آسان لحظهها را به کام هم تلخ میکنیم ؛
و چه ارزان میفروشیم لذت با هم بودن را!
چه زود دیر میشود
و نمیدانیم که؛ فردا میآید
شاید ما نباشیم ...
وقتی صادقانه از خود می پرسیم
چه کسانی در زندگی ما بیشترین نقش را داشته اند،
غالباً درمی یابیم که این افراد کسانی هستند که
بهجای نصیحت کردن، راهحل دادن...
با ما همدردی کرده
و با دستان گرم و مهربان خود زخم هایمان را لمس کرده اند...
هر ڪس توانـایی دیدن زیبایی
را در خـــــود حفظ ڪند و
عاشقـــــانه زندگی ڪند
هرگز پیـــــر نمیشود...
از تفاوت ها وحشت نکن …
به چشم اختلاف و شکاف بهش نگاه نکن …
به خاطر اینکه نظر یکی باهات فرق داره بهش حمله نکن …
نظر خودت رو نگه دار و به نظر اونم احترام بذار …
اصلا حواست هست اگه این تفاوت ها نبود چقدر دنیا بی مزه میشد ؟
اگه با دیگران فرق نداشتی دیگه دیگران تو بودن و تو دیگران !
عاشق این تفاوت ها باش چون همین تفاوت هاست که تو رو خاص کرده…!
آن کسی که بیشتر عمرکرده است
آن نیست که سال زیادتری داشته باشد...
بلکه کسی است که
طعم زندگی را بیشترچشیده باشد...
مهم نیست که زندگی ،
تا چه حد از شما
جدی بودن را انتظار دارد !
همه ما احتیاج به دوستی داریم
که لحظه ای با او
به دور از جدی بودن باشیم ...
کارهایی هست ...
که دیگران هم می توانند انجام دهند ،
آن را انجام نده ...
حرفهایی هست ...
که دیگران هم می توانند بزنند ،
آن را بیان نکن ...
و چیزهایی هست ...
که دیگران هم می توانند بنویسند ،
آن را ننویس ...
کاری را بکن ...
که فقط تو می توانی انجامش بدهی ... !
اگر بهتر بنگریم خواهیم دید
هیچ شکستی وجود ندارد
همه چیز تنها یک تجربه است ...
هرگز هیچ فرصتی را ...
برای شاد کردن دیگری از دست ندهید !
چرا که نخست خود شما از آن سود می برید ،
حتی اگر هیچکس نداند شما چه می کنید ... !
هنوز هم گاهـی یـادم می رود
تـو دیگـر سهم دقایقـم نیستی ....
دل است دیگر ؛
سنگش نزن ، تحمـّل کن ...
زیر سیل اینهمه درد
کمــرم خـَم که نه ؛
فقط کمی خـورد شده . . .
گفته بودی که چرا ،
"محو تماشای منی "
آن چنان مات که ،
حتی مژه بر هم نزنی!
مژه بر هم نزنم،
" تا که ز دستم نرود"
ناز چشم تو به،
"قدر مژه بر هم زدنی"
تو را نمی دانم،
اما من دلم روشن است
به تمام اتفاقات خوب در راه مانده،
به تمام روزهای شیرین نیامده،
به لبخندی که یک روز بر لبمان می نشیند،
به اجابت شدن دعاهایمان،
به برآورده شدن آرزوهایمان،
به محو شدن غمهای دیرینه مان.
من دلم روشن است.
یک روز کسی از راه می رسد،
پای حرفهایش می ایستد
و دیگر ترس از دست دادنش را به دلهایمان راه نخواهیم داد.
روزی از راه می رسد
و ما برای یک روز هم که شده آنچنان که باید، زندگی می کنیم.
آری،
من دلم روشن است...