وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

فکر کردن به تو یعنی

فکر کردن به تو یعنی
غزلی شورانگیز
که همین شوق مرا خوب ترینم
کافیست...

بعضی ها هستن که یه جور خاص دوست داشتنین

بعضی ها هستن که یه جور خاص دوست داشتنین

یه جور عجیب دلنشینن.دست خودشونم نیست...
انگار خدا یه جور دیگه خلقشون کرده،مثلا ساعت ها کنارشون میشینی
و خسته نمیشی.اصلا سیر نمیشی از شنیدن صداشون.

وقت خداحافظی با این آدما یهو دلت میگیره و ته دلت میگی:

کاش بیشتر میموند.

اسمشو عشق نمیذارم.شاید یه دوست داشتن عجیبه که
هر کسی ممکنه حسش کنه.

من اسمشو "عزیز دل کسی بودن میذارم"

بعضیا عزیز دلت هستن،همونا که همیشه دلت قرصه که تا آخر عمر

با همون کیفیت کنارت هستن.

همونا که دلگیرت نمیکنن.همونا که دوست داشتنشون بی قید و شرطه.

در زندگی همه این بعضیا وجود دارن که اصلا نمیشه دوستشون نداشت

و من چقد این بعضیا رو دوست دارم

بـرآے ِ فرآمـوش کردنـَـتــــ

بـرآے ِ فرآمـوش کردنـَـتــــ ، هـر شـَب آرزوے ِ آلــزآیمـر مـے کنـَمــــ .

 
خــوش ہحــآل ِ تــو ،

 
 
کہ وقتــے " او " آمـــد ؛ بـدوטּ ِ هیــچ دردِســَرے ،

 
فرامــوشـــَم کــَرבے...

از واژه تا واژه

از واژه تا واژه
برای از تو نوشتن
من از ابرها می گذرم
و بالاتر از باران
با یک بغل رؤیای بادبادک ها
از راه لبخند آسمان
به تو بر می گردم
و با دست کوچک عشق
که پر از کوکوی کبوترهاست
تو را
در ایوان شعرم می نشانم
در هوای واژه هائی
که موسم گل های رازقی ست
واژه هائی که می دانند
چگونه باید دوست داشت
چشم تو می وزد
زمستان فاصله آب می شود
بنفشه های خاطره می رویند
و تمام سال را
از آنِ خود می دانند
برای از تو نوشتن
واژه از شکوفه های سیب
باید چید
و از خواب گیلاس های همزاد
عاشقانه تکاند
و با یک سبد باران
به تو راهی شد
از تو گفتن
فراخوان رؤیاها ست
توئی که ماه را
خانه نشین کرده ایُ
آفتاب را گوشه گیر
تو تمامی نداریُ من
دست هایم را
سر راهت پرپر می کنم
و تو را
در نقطه چین مریمُ یاس
به آسمان می سپارم....

پرویز صادقی

دفتر دلمان را به تو می سپاریم،

پروردگارا !
دفتر دلمان را به تو می سپاریم،
با دستان مهربانت قلمی بزرگ بردار،
خط بزن غم هایمان را، و برایمان دلی رسم کن ،
به وسعت دریا...!

سکوت نکن

سکوت نکن
که می شکنم
آمده ام بشنوم
غزل عشق را
وتو چه زیبا می خوانی مرا
اگر بشکنی سکوتت را.........../

خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد

خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد
خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد

گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات
گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد

ماه درویش نواز از پس قرنی بازم
مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد

دل همه کوکبه سازی و شب افروزی شد
تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد

وعده وصل ابد دادی و دندان به جگر
پا فشردم همه تا عمر به پایان آمد

#شهریار

خودت میخوای بری خاطره شی

خودت میخوای بری خاطره شی اما دلت میسوزه
تظاهر میکنی عاشقمی این بازیه هر روزه
نترس آدم دم رفتن همش دلشوره میگیره
دو روز بگذره این دلشوره ها از خاطرت میره
بهت قول میدم سخت نیست
لااقل برای تو راحت باش
دورم از تو و دنیای تو راحت باش
هیچکس نمیاد جای تو
دلشوره دارم من واسه فردای

بگذار خیال کنند مغرورم...

بگذار خیال کنند مغرورم...

من دوستت دارم را
تقدیــــــــــــــم به هرکـــــــــــس نمیکنــــــــــــــــــم.