وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

با دلم بازی نکن من بی تو رسوا می شوم


با دلم بازی نکن من بی تو رسوا می شوم
آ شنای غربت اینجا و آ نجا می شوم

عشق نا فرجام تو آ تش به جانم میزند
با همه دلبستگیها باز تنها میشوم

یاد تو زخمی به قلبم میزند هرشب ولی
با نوازش های تو یکشب مداوا میشوم

کنج آ غو شت اگر جایم دهی امشب مرا
من پر آ وازه ترین معشوق دنیا میشوم

مینشینم امشبم در خلوت شبهای تو
با حضورت تا سحر من غرق رویا میشوم

دستهایت گر شود مهمان دستانم شبی
در میان دست تو افسون وشیدا میشوم

چونکه یک شب تا سحر یاد ترا خلوت کنم
من گریزان تر یقین، از صبح فردا میشوم.
با دلم بازی نکن من بی تو رسوا می شوم
آ شنای غربت اینجا و آ نجا می شوم

عشق نا فرجام تو آ تش به جانم میزند
با همه دلبستگیها باز تنها میشوم

یاد تو زخمی به قلبم میزند هرشب ولی
با نوازش های تو یکشب مداوا میشوم

کنج آ غو شت اگر جایم دهی امشب مرا
من پر آ وازه ترین معشوق دنیا میشوم

مینشینم امشبم در خلوت شبهای تو
با حضورت تا سحر من غرق رویا میشوم

دستهایت گر شود مهمان دستانم شبی
در میان دست تو افسون وشیدا میشوم

چونکه یک شب تا سحر یاد ترا خلوت کنم
من گریزان تر یقین، از صبح فردا میشوم.

شاید همان پیام هایی باشد


عشق
شاید همان پیام هایی باشد
که بارها
برای خداحافظی آخر
در گوشی هایمان
می‌نویسیم
و هر بار دلِ مان نمی آید
که بفرستیم

اگه یه نفر ازت پرسید چقد دوسم داری ؟


اگه یه نفر ازت پرسید چقد دوسم داری ؟
نگو بی نهایت !
بگو اندازه ای که هستی.
.
اگه پرسید تا کی دوسم داری ؟
نگو تا ابد !
بگو تا وقتی هستی.
.
اگه پرسید چقد بهم اعتماد داری ؟
نگو اندازه چشام !
بگو به اندازه ای که بهم اطمینان میدی.
.
.
تا بدونه ...
.
.
.
.
تا وقتی با ارزشه که ،
به ارزشات احتــــــــــــــــرام بذاره ...

دوستت دارم...که برایت مینویسم...


دوستت دارم...که برایت مینویسم...

خاطراتت صف کشیده اند !
یکی پس از دیگری …
حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند !
و من …
فرار می کنم
از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که …
خیلی دوستش دارم... خیلی

کوچه ای را بود نامش معرفت


کوچه ای را بود نامش معرفت

ساکنینش بامرام از هر جهت

گرچه بن بست بود مثل قلب من

آخرین خانه تو بودی خوب من

ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﻏﻠﺐ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ


ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﻏﻠﺐ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﮔﺮ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎ ﯾﺎﺩﺕ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ

ﺗﺎ ﺭﻗﯿﺒﺎﻥ ﺳﻨﮓ ﺣﺴﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻟﻬﺎﺷﺎﻥ ﺯﻧﻨﺪ
ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺟﺎﻧﺎﻧﻪ ﺑﯿﻌﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ

ﮔﺮ ﻓﺮﺍﻕ ﺍﻓﺘﺪ ﺩﻣﯽ ﻣﺎﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺒﺮ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺩﻝ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﺭﺟﻌﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ

ﻭﻗﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺁﺭﺍﻡ ﺟﺎﻥِ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ
ﻣﻦ ﭼﻪ ﺑﯽ ﭘﺮﻭﺍ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ

ﻋﻄﺮ ﻧﺎﻣﺖ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﭘﯿﭽﺪ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ
ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻟﻢ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ

ﺩﺭ ﺿﯿﺎﻓﺘﻬﺎﯼ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻡ
ﻣﺎﻩ ﻭ ﻣﻬﺮ ﻭ ﺍﺧﺘﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻢ

تنهایی من


تنهایی من
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی

و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری…

نبود...


نبود
پیدا شـد
آشنا شـــد
دوست شـــد
مهر شـــــــــــــد
گرم شــــــــــــــــــد
عشق شــــــــــــــــــــــــد
یار شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تار شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
بد شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
رد شـــــــــــــــــــــــــــــــــــد
سرد شــــــــــــــــــــــــد
غم شــــــــــــــــــــــد
بغض شـــــــــــــد
اشک شـــــــــد
آه شــــــــــد
دور شـــــد
گم شـــــد
تمام شد.
تــــــجربه شـــــْد......