گفتم : بالاخره که فراموشش میکنی. اینجوری نمی مونه
نفس عمیقی کشید و گفت :
یاد بعضی آدما هیچوقت تمومی نداره؛
با اینکه نیستن، با اینکه رفتن، ولی هیچ وقت خاطره شون تموم نمیشه
گفتم : ولی همین که نیستش، کم کم همه چی تموم میشه.
گفت : بودن بعضی از آدما، تازه از نبودنشون شروع میشه.
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند
چون من
که آفریده ام از عشق
جهانی برای
تو
سبدی هست در اندیشۀ من.
ڪه پُر از گل بدهم هدیه به تو
غافل از آنڪه تو خود نابتری
یڪ جهان گل بخورد غبطه به تو
تقدیم به تک تک شما عزیزان
خوشبختی یعنی:
واقف بودن به اینکه هر چه داریم از رحمت خداست...
وهرچه نداریم ازحکمت خدا...
احساس خوشبختی یعنی همین!
خوشبختی رسیدن به خواسته ها نیست،
بلکه لذت بردن از داشته هاست...
افرادی که انرژی مثبت دارند
اغلب مهربان و با عاطفه هستند
به زمین و زمان مهربانی می کنند
غصه دارند
اما آن را قصه نمی کنند...
دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمیدانم
همه هستی تویی فیالجمله این و آن نمیدانم
به جز تو در همه عالم دگر عالم نمیبینم
به جز تو در همه گیتی دگر جانان نمیدانم
به جز غوغای عشق تو درون دل نمییابم
به جز سودای وصل تو میان جان نمیدانم
چه آرم بر در وصلت که دل لایق نمیافتد
چه بازم در ره عشقت که جان شایان نمیدانم
یکی دل داشتم پرخون شد آن هم از کفم بیرون
کجا افتاد آن مجنون در این دوران نمیدانم
اهل آرامش که شدی
شاد کردن دیگران ،
بیشتر از شاد بودن خودت
به دلت می چسبد ...
و از این کار حال خوشی پیدا میکنی
از درون به خود میبالی
ارزشمندتر از همیشهات میشوی
به این نقطه که برسی
آرامش وجودت را فرا میگیرد،
آرامشگر میشوی ...
نه به راحتی میرنجی
و نه به آسانی میرنجانی ...
آرامش
سهم دلهاییست
که نگاهشان به نگاه خداست ...
زندگی در گذر است !
آدمی رهگذر است !...
زندگی یڪ سفر است !...
آدمی همسفر است !...
آنچہ مےماند از او ...
راه و رسمِ سفر است !...
رهگذر مےگذرد !...
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﻏﻠﺐ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﮔﺮ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎ ﯾﺎﺩﺕ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺗﺎ ﺭﻗﯿﺒﺎﻥ ﺳﻨﮓ ﺣﺴﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻟﻬﺎﺷﺎﻥ ﺯﻧﻨﺪ
ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺟﺎﻧﺎﻧﻪ ﺑﯿﻌﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﮔﺮ ﻓﺮﺍﻕ ﺍﻓﺘﺪ ﺩﻣﯽ ﻣﺎﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺒﺮ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺩﻝ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﺭﺟﻌﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﻭﻗﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺁﺭﺍﻡ ﺟﺎﻥِ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ
ﻣﻦ ﭼﻪ ﺑﯽ ﭘﺮﻭﺍ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﻋﻄﺮ ﻧﺎﻣﺖ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﭘﯿﭽﺪ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ
ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻟﻢ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺩﺭ ﺿﯿﺎﻓﺘﻬﺎﯼ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻡ
ﻣﺎﻩ ﻭ ﻣﻬﺮ ﻭ ﺍﺧﺘﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻢ
خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ...
به کسی توجه نمی کنه ...
از کسی خجالت نمی کشه ...
می باره و می باره و ...
اینقدر می باره تا آبی شه ...
آفتابی شه ...!!!
کاش ...
کاش می شد مثل آسمون بود ...
کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی ...
بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده...
گـــاهـــــی فـــقــط مــیــخواهـــی بــــــروی ......
و از هــــمـــه دور شــــوی، خـــیــلـــی دور .....
نـــــه کـــــه کـــــم آورده بـــاشــــی، نـــه .....
مــیـخـواهـی بــروی تـا حـرمت نـگـه داری .....
تـــــا حـــــرمـــتــــت را نـــگـــه دارنـــــد ......
تـــا دلــــت بـــیـــشــــتــر از ایــنـــهـــا نــشــکــنــد .....
گــــاهـــــی تـــمـــام حـــرفـــهــــا یــــعــــنـــی :
◣ بـــــــــــــــــــرو ◢ . . . . . .
خداییش خجالت نمیکشی اینهمه میای تو فکرم؟
در حالی که حتی یه بارم من نیومدم تو فکرت!؟
یا بزار من هم بیام به فکرت سر بزنم،
یا تو هم نیا!
خسته شدم از این اومدنای یک طرفه!!
تو جاده ای که انتهاش معلوم نیست
اگه همراهی داشته باشی که تنهات نذاره
.
.
.
بی انتها بودن جاده برات آرزو میشه