آفتاب شو
بتاب بـر خاطراتے ڪہ
لابلاے سردے نڪَاهت
یخ زده
مݧ در یخبنداݧ احساسات
تنها بـــہ طلو؏ دوبــاره ے
خــاطره هــا دڸ خوش ام
هر آدمی...
دل تنگیهای ...
مخصوص خودش را داره...
و تــــــــــــو ...
پنهانی ترین...
دلتنگی منی
آن ها که تنها زندگی نکرده اند
نمی فهمند
که سکوت
چگونه آدم را می ترساند
چگونه آدم با خودش حرف می زند
نمی فهمند که آدم
چگونه به سمت آینه ها می دود
در آرزوی دیدن یک همدم...