دلتنگ که می شوی دیگر انتظار معنا ندارد
یک نگاه کمی نامهربان
یک واژه ی کمی دور از انتظار
یک لحظه فاصله
میشکند دیوار فولادی بغضت را...
این روزها درد زیاداست درمان هم هست
امادیگر کسی حال خوب شدن ندارد!!!
می آیی ، می روی
و فقط یک سلام و گاهی یک خداحافظی نه …
این انصاف نیست
من و یک دنیا عشق
تو و یک دنیا بی تفاوتی…
هیچکس جای مرا
دیگر نمی داند کجاست ..
آنقدر در عشق او غرقم
که پیدا نیستم ..
باز شب شد و دلم در تپش لحظه ی دیدار
باز این دل من گشته به امید تو بیدار...
یادت
عطر شکوفه های گیلاس است
گوشه دلم
هر وقت
می خواهمت
چشمهایم را میبندم
و عمیق، نفس میکشم...
دیگران چون بروند
از نظر،از دل بروند
تو چنان در دلِ من رفتہ
ڪہ جان در بدنے
و آنقدر حافظه ی شب هایم
از نبودنت پُر است
که با هیچ خیالی بخیر نمیشود ...
#لیلا_مقربی
باز هم صبح فرا رسید
صبحی بهتر از صبح های دیگر
زیرا که امروز یک روز بیشتر از
صبح های گذشته با عشق تو زیسته ام ...
تو مے تونے بهم بگے بذارش ڪنار
اما نمے تونے بگے دوستش نداشتـہ باش
حتے نمے تونے بپرسے با وجود همـہ بدیایے ڪـہ ڪرد چرا باز دوستش دارم؟
مے دونے این دوتا هیچ ربطے بـہ هم ندارن
شبیـہ دلے ڪـہ شڪستـہ اس اما تنگ،
شبیـہ خاطرہ اے ڪـہ تلخـہ اما عزیز،
شبیـہ رویایے ڪـہ ڪوتاهـہ اما شیرین
دوست داشتن همینـہ
یـہ حس سادہ و بے دلیلـہ
از عشقاے بزرگ حر؋ نمیزنم
از یـہ حس ناخودآگاه، یـہ هیجان شیرین میگم !
شاید بگے یـہ روز تموم میشـہ
آرہ شاید
ولے تا اون روز نمے تونے بگے
دوستش نداشتـہ باش :)
از «شب»
با رمز خیال تو
گذر باید کرد..