وقتی در زندگیتان اتفاقاتی بد میافتد
کتاب را نبندید
ورق بزنید و فصلی تازه را شروع کنید
مـــــن میروم ز کوی تو و دل نمیرود
ایـــــن زورق شکسته ز ساحل نمیرود
گویند دل ز عشق تو بــــرگیرم ای دریغ
کاری که خود زِدست من و دل نمیرود
گاهی وقتا معنیه هیچی
واقعا هیچی نیست
تناقض یعنی جایی که یه کلمه،
معنیش برعکس خودش باشه
مثل وقتایی که یه نفر رو صدا می زنی
و بعد از جوابش
آروم می گی هیچی
کی می دونه
توی این هیچی
چقدر "دوستت دارم" جا مونده؟.
مهم نیست چقدر دور
چقدر نزدیک
مهم اینه که یه نفر توی زندگیت باشه
که بتونی صداش کنی
و بهش بگی
هیچی
عشق لیاقت میخواهد
و عاشق شدن جرات
همیشه در پی
کسی باش که
با تمام کاستی ها و
کمی ها و عیب هایت
حاضر باشد به تو عشق بورزد
و تو را به همه دنیا نشان بدهد
سوختم از تشنگی ای کاش باران می گرفت
در من این احساس بارآور شدن جان می گرفت
می وزید از سمت گیسوی پریشانت نسیم
بی سر و سامانیم آنگاه سامان می گرفت
دست من چنگ توسل می شد و با زلف تو
درد خود را مو به مو می گفت و درمان می گرفت
کاش می آمد دلم از مکتب چشمان تو
درس حکمت، درس عفت، درس عرفان می گرفت
کاشکی این دست های خالی از احساس من
از بهشتت بوی گندم، بوی عصیان می گرفت
کاش نوحی، ناخدایی ناگهان سر می رسید
جان مغروق مرا از دست طوفان می گرفت
گر نبود این عشق، این انگیزه ی دلبستگی
زندگانی از همان آغاز پایان می گرفت
گاهی به جایی از زندگی
میرسی که ....
دیگه محبت و توجه ....
هم نمیخوای !
فقط همین که کسی
باهات کاری نداشته باشه
بـســــــــــــه...
در فکر تو بودم غزلی ناب نوشتم
با جوهر عشق از دل بی تاب نوشتم
من شاعر لبخندِ توام عشق منی تو
ازچشم تودر سایه ی مهتاب نوشتم
بانگ دوستت دارم سبز ترین کلام من است
وقتی به معنای بودنت می اندیشم...
آنها ڪـہ گـ؋ـتـہ اند : "دورے و دوستے "
یا طعم دورے نچشیدہ اند یا درد دورے نڪشیدہ اند ...
نگاهت ،
اـ؋ـڪارم را بـہ هم مے ریزد !
گاهے ؋ـڪر میڪنم
خرداد ، پاییز است
اینقدر ڪـہ ؛ در خودم ؋ـرو میریزم ...
در من ریشـہ ڪردہ اے ، اسمت ڪـہ مے آید
گونـہ هایم گل مے اندازند ، خندہ هایم شڪو؋ــہ مے دهند ..!