ﺣﺎﻝ ﺁﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﯿﺴﺖ
ﻋﮑﺴﯽ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ
ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﺩ
ﺧﻄﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﺍﺻﻠﻦ ﻫﯿﭽﯽ ﻫﻢ ﻧﺸﺪﻩ
ﯾﮑﻬﻮ ﺩﻟﺶ ﺭﯾﺶ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ... ﺣﺎﻻ ﺑﯿﺎ ﻭﹸ ﺩﺭﺳﺘﺶ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡﹺ ﺩﻟﮕﯿﺮ
ﻣﻨﻄﻖ ﺳﺮﺵ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﺁﻥ ﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ , ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺪ
ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ ... ﺩﻝ ﮐﻪ ﺑﻠﺮﺯﺩ
ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺳﺮﹺ ﺟﺎﯼ ﺩﺭﺳﺘﺶ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﯾﻦ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﭘﺮ ﺗﺮﺩﺩ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﯼ
ﺗﺎ ﻣﺠﺎﻝ ﻋﺒﻮﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯽ
ﻫﻢ ﺻﺒﻮﺭﯼ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻫﻢ ﺁﺭﺍﻣﺶ
ﮐﻪ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺁﺩﻡ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ,
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺖ .
حس بودنت قشنگ ترین حس دنیاست
تو که باشی
هر روز را ...
نه!
هر ثانیه را ...
عشق است ...
به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو
می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت
داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر
از مشت شدن بلد است
چه تفاوتی میکند کنارت باشم
یا چند کوچه آن طرفتر ...!!!
پای دوست داشتن که در میان باشد .....
دلتنگی .....!!!!
دمار آدم را در می آورد..
قبل از پاسخ دادن به سوالات دیگران
مدتی سکوت کن تا پاسخ بهتری بیابی
سکوتت در خاطر هیچکس نخواهد ماند
اما پاسخت را در خاطر خواهند سپرد .....
شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟
نیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبم
زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته ی این ایل و تبارم چه کنم؟
من کزین فاصله غارت شده ی چشم توام
چون به دیدار تو افتد سر و کارم چه کنم؟
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟
«سید حسن حسینی»
با من از شعر نگو
از خودت حرف بزن
دلتنگِ حرف های معمولی ام
اینکه حالت خوب است؟
اینکه سرما نخورده ای؟
اینکه زود برگرد!
مواظب خودت باش!
دلتنگ همین حرف های معمولی ام ...
«منوچهر آتشی»
مدتی است دیگر از تهِ دل نمیخندم
فقط لب هایم
نقشی به نام لبخند را بازی میکنند
تا کسی نفهمد بی تو چه میگذرد
ﺑﻪ ﮔﺮﮒ ﮔﻔﺘﻢ :
ﺑﻬﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻧﻮ ﯾﺎﺩ ﺑﺪﻩ
ﮔﻔﺖ : ﺑﭙﺮ !
ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﭙﺮﻡ ﭘﺎﻡ ﻣﯽﺷﮑﻨﻪ !!
ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻣﯿﮕﯿﺮﻣﺖ.
ﭘﺮﯾﺪﻡ
ﭘﺎﻡ ﺷﮑﺴﺖ
ﮔﻔﺖ :
ﺩﺭﺱ ﺍﻭﻝ
ﺑﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻧﮑن. اعتماد یعنی مرگ
اونی که رفته خوب کاری کرده من لایقش نبودم......
اونی که رفته عشق من بود اما حالا چی؟؟؟ نمیدونم؟؟؟؟
کاش حداقل بهم بگه بدون من خوشبخته؟؟؟؟
من بدون اون ی ویروونه ام که هیچ کس بهم سر نمیزنه....
رفته اما تنها چیزی ک دارم عکساشه....
خدا ب همرات عشق من بدون هنوز دوستت دارم...
پروانه چو بر روی تو بنشست، دلــم ریخت....
چون باد به گیسوی تو زد دست، دلــم ریخت...
من عکس تو را بر رخِ آن ماه کشیــدم...
چون شب به گلِ روی تو دل بست، دلم ریخت...
دیشب به تو گفتم که مرا جز تو کسی نیست...
گفتی که مرا جز تو کسی هست، دلـــم ریخت..
گفتی که تو را با نگهی مست کنـــم مست...
پیمان بشکستی نشدم مست، دلـم ریخت..
دوسِت دارم از ته دل ٬ دلی که پر پر میزنه
دلی که ساز عشقتو از همه بهتر میزنه
دوسِت دارمـ حتی اگه یه شب به خواب من نیای
عاشقتم مثل همه حتی اگه منو نخوای
قرار بود همیشه و همه جا همراه هم باشیم! بودم، نبودی...
قرار بود دلواپس دلواپسی های هم باشیم! شدم، نشدی...
قرار بود هر جا نیاز به یک سنگ صبور داشتیم کنار هم باشیم! بودم،
نبودی...
قرار بود دلتنگیهامونو فقط به همدیگه بگیم! گفتم، نگفتی...
قرار بود نگاه عاشقونمون فقط مال خودمون باشه! من بودم، تو نبودی...
قراربود دستامون گرمای هیچ دستی رو حس نکنه! حس نکردم، حس
کردی...
قرار بود مهربونی هامون دائمی باشه! بودم، نبودی...
قرار بود زیر بارون فقط منو تو باشیم! بودم، تو با دیگری بودی...
قرار بود تا آخر این دنیا منو تو با هم باشیم! هنوز هستم، از اولش
نبودی...
قرار بود...
من میگم بهم نگاه آن
تو میگی که جون فدا کن
من میگم چشمات قشنگه
تو میگی دنیا دو رنگه
من میگم دلم اسیره
تو میگی که خیلی دیره
من میگم چشمات و واکن
تو میگی من و رها کن
من میگم قلبم رو نشکن
تو میگی من می شکنم من ؟
من میگم دلم رو بردی
تو میگی به من سپردی ؟
من میگم دلم شکسته است
تو میگی خوب میشه خسته است
من میگم بمون همیشه
تو میگی ببین نمی شه
من میگم تنهام می ذاری
تو میگی طاقت نداری
من میگم تنهایی سخته
تو میگی این دست بخته
من میگم خدا به همرات
تو میگی چه تلخه حرفات
من میگم که تا قیامت
برو زیبا به سلامت
من میگم خدا به همرات
تو میگی چه تلخه حرفات
من میگم که تا قیامت
برو زیبا به سلامت
گاهی مرا یاد کن من همانم که اگر ساعتی از
من بیخبر بودی آسمان را به زمین میدوختی . .