من مدام تکرار می شوم در خودم.....
مدام میان واژه ها می گردم.....
تا شعری تازه از نگاهت بسرایم....
نمی دانم چرا.....
اما مدام تو را دوست می دارم....
دوستت دارم
حتی اگر قرار باشد
شبی بی چراغ، در حسرت یافتنت
تمام پس کوچه ها را
زیر باران، قدم بزنم...
رفتن داریم تا رفتن
گاهی کسی با دلش میرود...
گاهی هم با پایش
یک رفتن هم داریم
فقط
اسمش رفتن است
اما نه کسی جایی میرود
نه دلی از دلی کنده میشود
و این عذاب است...!
چیزی به من بگو
مثل بهار
مثلا شکوفه کن!
و یا ببار
مانند رحمتی بر درونم
یا رنگین کمان باش و
روحم را در آغوش بگیر
چیزی بگو
فراتر از حرف باشد
جانم را لمس کند
چیزی بگو
مثلا کنارت هستم...
هــمـه ی خـسـتـــ ــــــِـــگـی هــایـت را یـکـجـــا مـیـخـــــــَــــــــرمـ . . .
تـو فـقـط قـــول بــده . . .
کـــــــــــ ــه . . .
صـــدای خـنـده هـــ ـایـت را بــه هـیـچـکــس . . .
جـــُـــــــــــز مــ ـــــــَـ ـــــــــن نـفـروشــــــــــ ــــــــــــــ ــــــــــــ ــی . . .
تـــخـــتـــهـــ ســـیـــاهـــ قـــلـــبـــ مـــنـــ
پـــر از نـــوشـــتـــهـــ هـــایـــ تـــوســـتـــ
نـــیـــمـــکـــتـــ چـــوبـــیـــ دلـــمـــ
واســـهـــ هـــمـــیـــشـــهـــ جـــایـــ تـــوســـتـــ.
دلم نگرفته از اینکه رفته*
دلگیرم
دلگیرم, از همه دوست داشتن هایی
که گفت...اما نداشت.
حالا فهمیدم که چرا ترکم کردو رفت
من میخواستم مالک دلش باشم اما او
فقط یک مستاجر میخواست!!!
هی غریبه ترین
آشـــــــــنای مـــــــــــن
کاش خودت هم
مثل خاطــــــــــراتت
برای مـــــــــــــاندن
سرسخت بودی....
تمامِ آن چیزی که
دربارهی تو در سرم هست،
دهها کتاب میشود
اما تمام چیزی که در دلم هست
فقط دو کلمه است:
دوستت دارم
انقدر ذهنتونو درگیر بودن و نبودن آدما نکنین
هر کی بود دوسش داشته باشیم
نبود بی تفاوت باشیم
دلتنگ آدمای کمرنگ اطرافتون نشین