یه وقت هایی دلت می خواد یه پرانتز باز کنی؛
کسی که دوسش داری رو بذاری توش
بعد پرانتزو ببندی…
که مبادا دست احدالناسی بهش برسه!
چه فرقی میکند
فصل آلبالو با خرمالو
برای من،
تو که نیستی
نشسته ام
با کلاف خیال شاید ها
برای فصل نبودنت
شال گردن میبافم ...
دلــم برای کسی تنــگ است …
ڪه آمـــــد …
نمــانــــــد …
و رفـــت …
و پــایــان داد به هــرچه داشتــــــم !
بُزرگترین بَدیِ زندگی اینهِ که...
هیچوقت...
اُون چیزی رُو کهِ می خوای...
هَمون لحظه ندآریش...
یهِ زمآنی بِهش می رسی...
کهِ دیگهِ برآت مُهم نیست.
بهتر از این جمله پیدا نکردم
براتون آرزو کنم
هیچ راه نجاتی برایتان نباشد
وقتی غــرقِ
خوشبختی هستید
ﺑﯿــﺨــﯿــــﺎﻟﺖ ﻣﯿﺸــــﻮم! ﺑـــﺮو..! ﻣﻦ اﮔﺮ ٰﻣـــــــﻦ ﺑﺎﺷﻢ اﺷــــﮑﯽ ﺑﺮای ﮐـــســـی که ﻣﺮا “ٰﻣــــﻔـــﺖ ٰﻓﺮوﺧﺖ” ﻧﻤـﯿﺮﯾﺰم…