♥تــــ♥ـــو
هــــر روز
خـــــوب تــــر مے شــــوے . . .
و مــــن . . .
هــــر لحــظــه
عـــاشــــق تـــر . . .
ایـــن هــمه دوســت داشــتنــے بـــودنـــت . . .
دارد از ســـرم ، ســـر مــے رود . . .
خـــوب مــــــن ، ڪــمے آرام تـــر . . .
ڪــمے ڪنــدتـــر . . .
مهـــــربـان بـاش . . .
بگــــذار بــه پــایــــت بــرســــم . . . ♥♥♥
گاهی باید بخشید کسی را که بار ها او را بخشیدی و نفهمید تا در آرزوی بخشش تو باشد....
گاهی نباید صبر کرد باید رها کرد و رفت تا بداند اگر ماندی رفتن را بلد بودی.....
گاهی بر سر کار هایی که برای دیگران انجام میدهی باید منت گذاشت تا ان را کم اهمیت ندانند....
گاهیی باید بد بود برای کسی که فرق خوب بودنت را نمیداند......
و گاهی باید به ادم ها از دست دادن را متذکر شد که ادم ها همیشه نمیمانند یک جا در را باز میکنند و برای همیشه میروند.....
(محبوبه حیدری)
رفت و بعد از رفتنش آن شب چه بارانی گرفت
بوته ی یاس کنار نرده ها جانی گرفت
خواستم باران که بند آمد بدنبالش روم
باد و باران بس نبود انگار، طوفانی گرفت
لحظه ای با شمعدانی ها مدارا کرد و رفت
از من بی دین و ایمان، دین و ایمانی گرفت
رفتنش درد بزرگی بود و پشتم را شکست
از دو چشم عاشقم اشک فراوانی گرفت
خسته و تنها رهایم کرد با رنج و عذاب
جان من را جان جانانم به آسانی گرفت
عاقبت هرگز نفهمیدم گناه من چه بود
از من نفرین شده امّا چه تاوانی گرفت