دل شما کاروانسرا نیست
نگذارید دیگران وسط دل شما
خستگی رابطه های قبلیشان را در کنند
کاش باران بگیرد …
کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند…
و من همه ی دلتنگیهایم را رویش “ها” کنم…
و با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم … و خلاص…
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﻧﺒﺎﺵ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳﺮﯾﺎﻝ ﻧﯿﺴﺖ...
ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻧﻤﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ!
ﭘﺲ ﺗﺎ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺵ...
با درد عمیق دل من
تو دیدی ک مردم چ کردن
تو پیش غرورم نشستی
تو زخمای قلبم را بستی
شکل رفتن این روزگار
منو تو گریه تنها نزار
منو دس خودم نسپار
جز تو هیشکی مهربون نبود با هجوم این درد
من هنوز همون درد دیروزم آدم همیشه
هیشکی مث من عاشقت نبود
عاشقت نمیشه
مینویسم برای دلم.
نَفَس که میکشم پُر میشود این حوالی از عطر ناب تو...
چشم میبندم و انگار چشم گشوده ام به چشمانت...
گاه و بیگاه اینجا دلی تنگ می شود و به آتش میکشد فاصله ها را...
طنین صدای تو لالایی شبهای تنهاییم می شود و من آرام به خواب می روم،به امید دیدن رویای تو...
کودک درونم هرازگاهی لجوج میشود و بیقرار...
بیقرار آن قلب مهربان با خندهای مستانه ...
آری مینویسم برای دلم.
می گویند
آدمهای خوب به بهشت میروند
اما من میگویم
آدمهای خوب
هرجا که باشند آنجا بهشت است ..
آرامــــــــــــــــــــــــــــــــــــش یعنی؛
در میان صد ها
مشکل، خیالت هم نباشد و
لبخند برنی ،
چون میدانی
خـــــــــــــــــــــــــــــــدایی داری،
که هوای تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوُ را دارد.
♥️ وقتے یڪیو دوست دارے ...
اشڪشو در نیار ...
با اشڪاش از چشماش میوفتے ...
♥️ ازش فاصله نگیر ...
اگه سرد شه دیگه درست نمیشه ...
♥️ باهاش قهر نڪن ...
بے تو بودن رو یاد میگیره ...
♥️ تهدیدش نڪن ...
دعواش نڪن ...
میره پشته یڪے دیگه قایم میشه !
اون ادم پناهش میشه ...????
♥️ اگه دوستش دارے ...
همونجورے ڪه هست دوستش داشته باش ،
سعے نڪن عوضش ڪنے
♥️ اگه دوستش دارے ...
اشتباهاتشو به روش نیار ... آدم جایز و الخطاست...????
♥️ اگه دوستش دارے ...
تو اوج بدے ها و تلخے ها و سختے ها ...
از آغوشت بیرونش نڪن ...
بذار یاد بگیره دنیاش و زندگیش همون آغوشیه ڪه توشه !
نذار بره جاے دیگه ازدست تو گریه ڪنه اونوقته ڪه دیگه
تو ، توے قلبش جایے نداری.
نفسم بند نفسهای کسی هست که نیست
بی گمان در دل من جای کسی هست که نیست
زیر باران دو نفر,کوچه،به هم خیره شدن
مرگ این خاطره ها پای کسی هست که نیست
زندگی همین است
هر خاطره غروبی دارد
هر غروبی خاطره ای
و ما جایی بین امید و انتظار چشم میکشیم تا روزگار مان بگذرد!
گاهی هم فرق نمیکند چگونه؟ فقط بگذرد
دلـتنگــ تــــو ام
بـبـیــن چــگــــونـــه خــــسته ام
بـــه انتــــظار، کنــــــار پنجـــــــره نشستــــــه ام
هنـــــــوز شـبـــ ، بـــه یــــاد تـــــو چـشــم نبســــته ام...
میشه مثل یه قطره اشک بعضیارو از چشمت بندازی ولی
هیچوقت نمیتونی جلوی اشکی روبگیری که با
رفتن بعضیا از چشمت جاری میشه ...