همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود
آه از این راه که باریکتر از موی تو بود!
رهرو عشق از این مرحله آگاهی داشت
که ره قافلهی دیر و حرم، سوی تو بود.
"فروغی بسطامی"
غرور را دوست دارم!
گاهی غرور آخرین تکیه گاه است
وقتی همه چیزت را باخته ای!
غرور همچون نقابیست که به پشتوانه اش می توانی
تصویر درهم ِ ویرانیات را پنهان کنی!
... تو هیچ چیز از من نمی دانی
نمی دانی چه قدر سخت است
در برابر آن همه زیبایی تو
سیل نگاهم را
پشت سد غرورم مهار کنم و
نقش کسی را بازی کنم که برایش
بود و نبود تو
خالی از اهمیت است!
تو بهتر از هر منتقدی می توانی تشخیص دهی
بازیگر خوبی هستم یا نه؟!
"مصطفی زاهدی"
تقصیر خودم نیست
تو را که می بینم
هر چه از بر کرده بودم ، از برم می رود
تو را که می بینم
همه ی واژه ها نا گفته می مانند
تا همیشه چیزی برای با خودم تکرار کردن داشته باشم!
همه ی اینها تقصیر حرارت حضور توست
سنگینی هرم حضور تو را
پاسخی جز سنگینی سکوتم نمی یابم
تقصیر خودم نیست که تو را که می بینم
چیزی برای گفتن ندارم...
مهدیه لطیفی
موهـاے سفیدے ڪہ لابلاے مـوهـایـماݧ
داریـم تـاواݧ حـرفهایـست ڪہ نمے تـوانـیم
بـزنیـم ولے بہ همہ مے گویـیم ارثیـسـت!اگـر
عقـل امـروزم را داشتـم ڪارهاےدیـروزم را
نمیڪردم ولے اگـرڪارهـاےدیـروزم را
نمےڪردم عقـل وتـجربه ےامروزم را
نداشتم!خوشبـختے یہ مشتے ازلحـظاتہ
یہ مشـت ازنقـطہ هاے ریـز،ڪہ وقتے
ڪنارهـم قـرارمے گیـرن،یہ خط رو
میـسازن بہ اسـم"زنـــــــــــــدگـــــــے"
همیشه در من
اندوهى بود
به جا مانده از حرف هایى
که نتوانسته بودم
تمامى آن ها را بر زبان بیاورم
تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی
ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار
هشدار که آرامش ما را نخراشی
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگی ست چه باشی، چه نباشی
با همـــه بی ســــرو سامانــیم
باز به دنــبال پـــــریـــشانــیم
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویـــران شدنی آنی ام
آمــده ام بلکه نــــگاهم کنـــی
عاشـــق آن لحظه ی توفانیم
دل خوش گرمای کسی نیستم
آمــــده ام تا تو بســـــوزانیم
آمــــده ام باعطـــش سال ها
تا تو کمی عشــــق بنوشانیم
ماهـی بــرگشته زدریا شــــدم
تا تو بگـــیری وبمیــــرانی ام
خوب ترین حادثه می دانم ات
خوب تـــرین حادثه می دانیم ؟
حرف بـــزن ابِر مرا باز کن
دیـــر زمانیست که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سال هاست
تشنه یک صحبت طولانی ام....